...وزنان در من ...

...وزنان در من ...

دوست داشتن برهنه کردن نام هایمان است...
...وزنان در من ...

...وزنان در من ...

دوست داشتن برهنه کردن نام هایمان است...

به رسم زنانگی...فلورا سازگار نژاد

شکل گلابی های درون سبد بودم  

خواب بودم و تو کبریت می کشیدی به انگشت های رها در هوای من 

 زنبیل پاره یک صبح سردم 

 آمده ام ببینی هنوز اینجایم که خاکستری نپوشم و نو باشم به دیدار عصرانه ات  

همین که تو خون مرا گوش میکنی خوب است 

 همین که حرفهای مرا از پشت بغل میکنی کافیست  

همین که تو جایی در ماورای من ایستاده ای زیباست  

همین که اسم تو مجبور میکند اتاق را تاق باز بخوابم  

و از کلمات تو بیرون بزند ریه ام همین بس بود 

 اگر به شرط این غذای سوخته دیده نمیشد تنم  

و دست هایی که از صبح در ایمان به رد نگاهت بر دیوار می چرخد در این خانه به رسم زنانگی  

من گیر میکند هر عصر به در به لولای تو می آیی  

من گیر میدهد به هوا به این ساعت بی عقربه که کجایی..؟ 

 من سرخ می شود تا در گاه دیدنت در ماهیتابه های نشسته و داغ 

 و تو باز کبریت می کشی به محض وقوع ما در این چهار دیوار اجاره ای.. 

 دوباره زنبیل صبحگاهی و این کفش ها که صف به صف از تو مرا می مکید 

 و خون من که شبیه زن بودنم تنها نیمی از توست می پاشد لای دندانهای مایوس از لبهای تو نبودی  

کبریت بکش و باور کن دیوارها در این ماهیتابه سرخ می شود  

و شام حاضر است  

و میز حاضر است 

 و من حاضرم که جویده شوم هر شب در بوی کبریت نیم سوخته این زندگی اجاره ای.... !

نظرات 8 + ارسال نظر
علیرضا یکشنبه 3 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 04:41 ب.ظ http://malikhulia.blogsky.com/

یه پروانه را با دستات می گیری.
بدش می خوای ببینی زنده هست؟
انگشتاتو باز کنی ....
فرار میکنه.
محکم بگیری....می میره.
دوست داشتن هم یه چیزی مثل پروانه هست

فرخ یکشنبه 3 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 04:58 ب.ظ http://chakhan.blogsky.com

به به ... چه شروع شاعرانه و دراماتیکی!!
چشم و دل ما روشن ! تازه باهات آشنا شدم و این جالبه که از نوشته هات خوشم اومده . موفق باشی خانوم!

علیرضا دوشنبه 4 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:42 ب.ظ http://malikhulia.blogsky.com/

سلام
از محبت شماست.
با افتخار لینک شدید.

کوروش.مهر سه‌شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 03:17 ق.ظ

در این شعر صحبت از زنانگی است که فریاد می زند و داد می خواهد ـو من حاظرم جویده شوم ـ در سطر اخر صحبت از نهایت عشق به زندگی می کند وحس بودن یک زن با تمام وجود وعشقی که گه ه فریاد می زند مردسا لا ری که کبریت می کشد بودن تورا ودر سطر آخر تمام عشق را نثار زندگی می کند چیزی که جز ذات زنانگی زن است . لذت بردم سرشار از حس وفکری که پشت سر آن ست که زن را با تمام وجود نشان می دهد.بدرود در انتظار کارهای بهترم از شما

[ بدون نام ] یکشنبه 11 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 12:50 ب.ظ http://3aban.blogsky.com

سلام.

زیبا بود ٫ اما رویایی!

فرخ یکشنبه 11 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 11:19 ب.ظ http://chakhan.blogsky.com

باز روح لطیف تو مرا در خود فرو برد ... با تو و با سروده هایت من بوی خوشی را که گاه شبیه بوی علفهای خیس است استشمام میکنم ...

ایمان عباس پی جمعه 7 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:54 ق.ظ http://www.otaghe111.blogfa.com

من نیز حاضرم که جویده شوم هر شب در بوی کبریت نیم سوخته این زندگی اجاره ای.... !
کاش لحظه ای(برای) خودم باشم...
مانا مانی

محمدباقر عسکرپور دوشنبه 18 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 06:05 ب.ظ http://mbaskarpoor.blogfa.com/

فوق العاده ست این شعر...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد