...وزنان در من ...

...وزنان در من ...

دوست داشتن برهنه کردن نام هایمان است...
...وزنان در من ...

...وزنان در من ...

دوست داشتن برهنه کردن نام هایمان است...

برای زهره

این طعم توست که در دهانم تلخ می شود

این طعم توست با آنهمه شیرینی..

دیدی که خنده هایمان را بلعید

آن مار گرسنه ی همخون

وقتی سرود هایمان را آواز می کردیم.

باد از مخالفمان گیسو آویخت

و خاطراتمان پریشان شدند 

..............

از من  اکنون 

 دست است

که به جانب تو تکان می خورد

از من اکنون 

 چشم است

که سوی تو را می گرید..

با آنکه از تو گریخته اند

یال های کودکانه

و لی لی تابستان هام

و از تو رفته است

همدردی بلوغ

با پستان های نارس مشعوف

و بر تو مسلم نیست

دلتنگی همیشه جوانم.

اما  

کنار توست

جمعیتی از من

با همان تکه هایی که دوست می داشتی.


سی ام تیرماه 1391