نقوش برجسته کول فرح

 

کول فرح نام تنگه ای در ۷ کیلومتری شمال شرقی ایذه است که ۶ نقش برجسته ایلامی در آنجا حجاری شده است و بقایایی از محل زندگی آنها در گذشته های دور در میان کوهها باقی مانده است مانند گورها کانال آب و بقایای ساختمان و نقطه دیدبانی . از سنگ نبشته ها می توان فهمید که این محل عبادتگاه نارسینا یکی از خدایان ایلامی بوده است

نقش برجسته شماره ۱ نخستین نقش برجسته مراسم قربانی را نشان میدهد و در ارتفاع ۶ متری از دامنه کوه قرار دارد. پهنای صفحه یک متر و هفتاد سانتیمتر دریک متر است . در آن شاه هانی یکی از حاکمان مستقل آیاپیر که همزمان با شوتروک نهونته دوم پادشاه ایلام در سال ۲۷۰۰ پ م بوده در حال قربانی کردن نشان داده شده است . در این تصاویر شاه کلاه گردی بر سر دارد و دو نفر او را همراهی میکنند که یکی از آنها شوترورو وزیر شاه است. جلوی شاه سه نوازنده با دو ساز چنگ و یک دف در حرکت هستند. در زیر نوازندگان تصویر یک شکارچی و یک بز کوهی وجود دارد. در زیر شکارچی سه کاهن ایستاده اند و دو گاو نر و یک بز کوهی را هدایت میکنند. پیش از این سه قوچ قربانی شده اند که سر آنها از بدن جدا شده است . سنگ نبشته ۲۴ سطری افراد حاضر را با خط ایلامی نام برده است . قسمتی از آن به این شرح است : من هانی پسر تاهی هی حاکم آیاپیر هستم. من مجسمه ام را در این جا بر پا داشته ام پس از آنکه رب النوع سراپا مسلح تیروتور خدای منطقه سیل هیته حمایتش را بر من ارزانی کرده بود

نقش برجسته شماره دو دومین نقش برجسته بر روی تخته سنگی مثلثی قرار دارد و باز هم صحنه مراسم مذهبی قربانی کردن را نشان می دهد. فردی در میان صحنه وجود دارد که دستان خود را به حالت نیایش جلوی صورت خود گرفته است. لباس او بر خلاف معمول ایلامیها تا زانوی او است ولی در اکثر موارد مشاهده می کنیم که لباس ایلامیها تاقوزک پا است. در جلوی صورت این شخص صحنه قربانی کردن حجاری شده است و مردی گاو نری را از پشت بر زمین زده است و چند قربانی دیگر نیز روی زمین قرار دارند. در سمت چپ نیز ۴ مرد با احترام دنبال شخصیت وسط صحنه در حال حرکت هستند

نقش برجسته شماره سه نقش برجسته دیگری بر روی یک سنگ چهار گوشه بزرگی حجاری شده است.بلندی سنگ دو متر و هشتاد سانت است و در چهار سمت آن تصاویری به چشم می خورد. موضوع این طرح حمل مجسمه یکی از خدایان ایلامی بر دوش چهار مرد است و شاه با عده زیادی از همراهان آنها را دنبال می کنند. مجسمه این خدا بر روی تختی به صورت ایستاده قرار دارد ودستان خود را به کمر زده و لباسی بلندبر تن دارد.در پشت مجسمه ۶۷ نفر در چهار صف قرار دارند و دو نفر اول در بالا که از قد بلندتری برخوردارند افراد مهمتری هستند. در قسمت غربی سنگ چهار صف دیگر قرار دارد و ۴۹ نفر دیگر دنباله روی صفهای جبهه جنوبی هستند. در جبهه شمالی ۴۵ نفر دنباله روی شخصی هستند که دست بر سینه ایستاده است. در قسمت شرقی هم صحنه قربانی دیده می شود و ۳۶ غزال و سه گاو بزرگ به سمت راست در حرکتند. ۷ مرد کوچک دیگر نیز دیده می شوند و از آنجا که لخت هستند احتمالا اسیران جنگی هستند. در گوشه دیگر شمالی ۹ نفر دیگر به سوی شاه میروند. سنگ دیگری در شمال سنگ اصلی افتاده است و احتمال می رود قربانگاه بوده باشد

نقش برجسته شماره چهار این نقش برجسته بسیار شبیه نقوش حجاری شده در تخت جمشید می باشدو چون از نظر زمانی بسیار قدیمی تر از نقوش تخت جمشید است ،آنرا مادر نقوش زیبای درگاههای کاخ صد ستون و پلکان آپادانا میدانند. در بالای این نقش برجسته شاه با ردای بلند بر تخت نشسته است و جلوی او یک میز هدایا قرار دارد.پشت سر او نیز سه نفر ایستاده اند. دو میز دیگر نیز در جلوی شاه قرار دارد. پایین این تصویر درچهار ردیف افرادی دیده می شوند که یک دست خود را به جلو دراز کرده اند و دست دیگر را در برابر صورت خود به عنوان احترام گرفته اند.در طرفین این نقش افرادی در حال اهدای هدایا هستند

نقش برجسته شماره پنج یک ایلامی در حال اجرای مراسم مذهبی است. این نقش از نظر طرز قرار گرفتن دستها و فاصله پاها همانند نقش شماره دو کول فرح است. جلوی فرد ایلامی یک آتشدان قرار دارد. در برابر این فرد حیوانات قربانی شده به صورت وارونه حجاری شده اند .در این تصاویر شخص کاهن دیده نمیشود و شاید در اثر زمان نقش او از بین رفته باشد

نقش برجسته شماره شش این نقش برجسته نیز به حمل مجسمه مربوط است و همانند نقش شماره سه است به این ترتیب که چهار نفر مجسمه یکی از خدایان را بر دوش دارند . این چهار نفر کلاه بر سر دارند در حال بلند کردن مجسمه هستند

 

نقوش برجسته كول فرح  

كول فرح نام تنگه اي در 7 كيلومتري شمال شرقي ايذه است كه 6 نقش برجسته ايلامي در آنجا حجاري شده است و بقايايي از محل زندگي آنها در گذشته هاي دور در ميان كوهها باقي مانده است مانند گورها كانال آب و بقاياي ساختمان و نقطه ديدباني . از سنگ نبشته ها مي توان فهميد كه اين محل عبادتگاه نارسينا يكي از خدايان ايلامي بوده است

نقش برجسته شماره يك
نخستين نقش برجسته مراسم قرباني را نشان ميدهد و در ارتفاع 6 متري از دامنه كوه قرار دارد. پهناي صفحه يك متر و هفتاد سانتيمتر دريك متر است . در آن شاه هاني يكي از حاكمان مستقل آياپير كه همزمان با شوتروك نهونته دوم پادشاه ايلام در سال 2700 پ م بوده در حال قرباني كردن نشان داده شده است . در اين تصاوير شاه كلاه گردي بر سر دارد و دو نفر او را همراهي ميكنند كه يكي از آنها شوترورو وزير شاه است. جلوي شاه سه نوازنده با دو ساز چنگ و يك دف در حركت هستند. در زير نوازندگان تصوير يك شكارچي و يك بز كوهي وجود دارد. در زير شكارچي سه كاهن ايستاده اند و دو گاو نر و يك بز كوهي را هدايت ميكنند. پيش از اين سه قوچ قرباني شده اند كه سر آنها از بدن جدا شده است . سنگ نبشته 24 سطري افراد حاضر را با خط ايلامي نام برده است . قسمتي از آن به اين شرح است‌ : من هاني پسر تاهي هي حاكم آياپير هستم. من مجسمه ام را در اين جا بر پا داشته ام پس از آنكه رب النوع سراپا مسلح تيروتور خداي منطقه سيل هيته حمايتش را بر من ارزاني كرده بود

نقش برجسته شماره دو
دومين نقش برجسته بر روي تخته سنگي مثلثي قرار دارد و باز هم صحنه مراسم مذهبي قرباني كردن را نشان مي دهد. فردي در ميان صحنه وجود دارد كه دستان خود را به حالت نيايش جلوي صورت خود گرفته است. لباس او بر خلاف معمول ايلاميها تا زانوي او است ولي در اكثر موارد مشاهده مي كنيم كه لباس ايلاميها تاقوزك پا است. در جلوي صورت اين شخص صحنه قرباني كردن حجاري شده است و مردي گاو نري را از پشت بر زمين زده است و چند قرباني ديگر نيز روي زمين قرار دارند. در سمت چپ نيز 4 مرد با احترام دنبال شخصيت وسط صحنه در حال حركت هستند

نقش برجسته شماره سه
نقش برجسته ديگري بر روي يك سنگ چهار گوشه بزرگي حجاري شده است.بلندي سنگ دو متر و هشتار سانت است و در چهار سمت آن تصاويري به چشم مي خورد. موضوع اين طرح حمل مجسمه يكي از خدايان ايلامي بر دوش چهار مرد است و شاه با عده زيادي از همراهان آنها را دنبال مي كنند. مجسمه اين خدا بر روي تختي به صورت ايستاده قرار دارد ودستان خود را به كمر زده و لباسي بلندبر تن دارد.در پشت مجسمه 67 نفر در چهار صف قرار دارند و دو نفر اول در بالا كه از قد بلندتري برخوردارند افراد مهمتري هستند. در قسمت غربي سنگ چهار صف ديگر قرار دارد و 49 نفر ديگر دنباله روي صفهاي جبهه جنوبي هستند. در جبهه شمالي 45 نفر دنباله روي شخصي هستند كه دست بر سينه ايستاده است. در قسمت شرقي هم صحنه قرباني ديده مي شود و 36 غزال و سه گاو بزرگ به سمت راست در حركتند. 7 مرد كوچك ديگر نيز ديده مي شوند و از آنجا كه لخت هستند احتمالا اسيران جنگي هستند. در گوشه ديگر شمالي 9 نفر ديگر به سوي شاه ميروند. سنگ ديگري در شمال سنگ اصلي افتاده است و احتمال مي رود قربانگاه بوده باشد

لولوبی

لولوبی

یا لولو نام قومی آسیایی است که حدود هزار سال پیش از ماد دربرخی از نواحی غربی ایران (از جنوب آذربایجان کنونی تا کردستان)ساکن بودند و بیش از دوهزارسال در این نواحی می‌زیستند. این قوم در اواخر دوران خود دارای حکومت شده و با برخی از همسایگان خود در جنگ بوده‌اند.

بسیار پیشتر از استقرار مادها، اقوامی با نام گوتی‌ها، لولوبی‌ها، میتانی‌ها و سپس کاسی‌ها به ترتیب از شمال به جنوب در نواحی غربی ایران می‌زیسته‌اند. این اقوام با هوریان و اکدی‌ها و سومری‌ها ارتباطاتی داشته‌اند. بنابراین لولوبی‌ها از نخستین گروه اقوامی بودند که در هزاره چهارم پیش از میلاددرفلات ایران می زیستند.[۱]

برای نخستین بار، نارامسین نوه سارگن از شاهان اکد، در قرن ۲۳ قبل از میلاد در کتیبه‌ای از لولوبی‌ها یاد کرده و شرح پیروزی خود بر آنان را نوشته‌است. این کتیبه بعدها و در حوالی سال ۱۲۰۰ پیش از میلاد، توسط شوتروک ناحونته پادشاه مقتدر ایلام، به شوش انتقال یافت و شرحی بر آن افزوده گشت.[۲] زبان نواحی کنونی آذربایجان و کردستان ایران از قرن نهم تا هفتم قبل از میلاد غیر ایرانی بوده و ساکنان آن نقاط به زبان های لولوبی و کوتی تکلم می کردند.[۳]

لولوبی‌ها از کوهپایه‌های شمال دیاله تا دریاچه ارومیه را تحت اشغال خود داشتند. لولوبی‌ها در جنوب محل قبایل گوتیان، و احتمالاً در حدود لرستان کنونی زندگی می‌کردند. قبایل گوتیان در محلی شرقی تر از لولوبیان زندگی می‌کردند.[۴]

قبایل لولوبی بخش وسیعی از کوه‌ها و کوهپایه‌ها را از قسمت علیای دیاله گرفته تا دریاچه ارومیه اشغال کرده بودند. لولوها در زهاب (کرمانشاه) و زور و سلیمانیه و ارومیه مسکن داشتند. شهرهای مهم آنان تاندیم، سوماشتو، آشورو، الامو، کاشو، گوتو و لولوبو نام داشت.[۵]

ولوبیها در هزاره چهارم پیش از میلاد، نخستین موج مهاجرین بودند که به بخش‌های غربی ایران مهاجرت کردند. منشاء این قوم، بخش‌هایی از جنوب دشت‌های سیبری روسیه بوده‌است. لولوها را اجداد لرهای امروزی نیز دانسته‌اند. ظاهر برخی از مردمان ساکن امروزی آذربایجان، با تصاویر و مجسمه‌های بجا مانده از لولوبی‌ها و گوتی‌ها مطابقت می‌نماید.[۶][۷]


در زبان اورارتویی (لولو) به بیگانه و دشمن می‌گفتند. این نشان می‌دهد که لولوبیان از لحاظ قومی از قبایل هوریانی - اورارتویی نبوده بلکه احتملا با ایلامیان قرابت داشتند. لولوبی‌ها همچنین دشمن هوری‌ها بوده و با آنان در جنگ دائمی بوده‌اند.

معروف‌ترین پادشاه لولوبی‌ها، آنوبانی‌نی بوده‌است. نقش‌برجسته آنوبانی‌نی در سرپل ذهاب، پرده‌ای است که در آن شاه (آنوبانی‌نی) در برابر الهه ایشتار که او را در مقابل دشمنان پیروزی داده‌است، ایستاده و پای خود را بر بدن دشمن نهاده‌است. ایشتار نیزه‌ای به دست دارد و قصد دارد با طنابی که به دست گرفته، گردن اسیری دیگر را ببندد.[۸]

نوشته ذیل نقش برجسته مزبور، می‌رساند که لولوبیان در نیمه دوم هزاره سوم قبل از میلاد دارای دولتی بوده و درنتیجه جامعه‌ای طبقاتی داشتند. ولی چنان که از منابع آشوری برمی‌آید، علائم تأسیس و قوام دولت در قبایل مذکور فقط در آغاز هزاره اول قبل از میلاد مشاهده گشته‌است.

نقش برجسته آنوبانی‌نی، امروزه در داخل یک دبیرستان دخترانه در شهر سرپل ذهاب قرار دارد.[۹]

احتملا نوشته آنوبانی‌نی سلطان لولویی بر صخره سرپل نزدیک شهر سرپل زهاب مربوط به قرن ۲۲ پیش از میلاد است. نام این پادشاه اکدی است و نوشته مختصری که به صحنه تصاویر برجسته (آوردن اسیران به نزد شاه توسط الهه ایشتار) منضم است، به زبان اکدی می‌باشد.



  1. حسین محسنی - محمدجعفر سروقدی. «باستان شناسی و هنر ماد». باستان شناسی و هنر دوران تاریخی. عفاف، ۱۳۷۵. ۹.
  2. حسین محسنی - محمدجعفر سروقدی. «باستان شناسی و هنر ماد». باستان شناسی و هنر دوران تاریخی. عفاف، ۱۳۷۵. ۱۰.
  3. دیاکونوف."تاریخ ماد"،تهران:بنگاه ترجمه و نشر کتاب،1345 ص 193
  4. حسین محسنی - محمدجعفر سروقدی. «باستان شناسی و هنر ماد». باستان شناسی و هنر دوران تاریخی. عفاف، ۱۳۷۵. ۱۰.
  5. حسین محسنی - محمدجعفر سروقدی. «باستان شناسی و هنر ماد». باستان شناسی و هنر دوران تاریخی. عفاف، ۱۳۷۵. ۹.
  6. محسنی، محمد رضا 1389: "ایران و آذربایجان" انتشارات سمرقند، ص 182
  7. حسین محسنی - محمدجعفر سروقدی. «باستان شناسی و هنر ماد». باستان شناسی و هنر دوران تاریخی. عفاف، ۱۳۷۵. ۱۰ و ۱۱.
  8. حسین محسنی - محمدجعفر سروقدی. «باستان شناسی و هنر ماد». باستان شناسی و هنر دوران تاریخی. عفاف، ۱۳۷۵. ۱۱.
  9. «سنگ نبشته آنوبانینی». سایت جامع گردشگری طرقبه. بازبینی‌شده در 29 اکتبر 2009.
  10. دائره المعارف اسلامی. «پوستین». بازبینی‌شده در ۲۹ اکتبر ۲۰۰۹.




تعریف چهارلنگ و هفت لنگ

 

تعریف چهارلنگ و هفت لنگ

براساس سنتی که در ایل وجود داشته‌است، گردش حکومت به‌وسیله مالیات سرانه‌ای بوده‌است که از دامداران می‌گرفتند و اقتصادِ حکومت خان‌ها براساس همین مالیات بود. این مالیات بر اساس میزان تولید فرآورده‌های دامی به نوع مراتع و وسعت آن و شمار دام و شمار نفراتی که در ایل قدرت کارایی در امر تولید دام و پرورش آن را داشته‌اند، بستگی داشته‌است. همه بختیاری از لحاظ گرفتن مالیات به دو بخش تقسیم می‌شد:

از یک بخش که دام زیادتر و مراتع بهتر داشته‌اند مالیات بیشتری دریافت می‌شد و از بخش دیگر مالیاتِ کمتر. واحد گرفتن مالیاتِ دامی در ایل، بر حسب مادیان تعیین می‌شد. برای هر راس مادیان، سالانه مقداری پول از ۱۰ ریال تا ۳۰ ریال به معیار آن زمان دریافت می‌کردند. جدول اخذ مالیات به شرح زیر بوده‌است:

۴راس گاو = یک راس مادیان = ۱۰ ریال مالیات

۴راس خر = یک راس مادیان = ۱۰ ریال مالیات

۱راس مادیان = یک راس مادیان = ۱۰ ریال مالیات

چون یک راس مادیان برابر واحد گرفتن مالیات دامی به معنی چهارلنگ محسوب می‌شده، افراد این منطقه که مشمول پرداخت این نوع مالیات بودند به چهار لنگ معروف شدند. گروه دیگر که قدرت مالی بیشتر داشتند همین مقدار مالیات را به اندازه هفت لنگ مادیان می‌داده‌اند یعنی دوراس مادیان(هشت لنگ) منهای یک لنگه یعنی هفت لنگ مادیان می‌داده‌اند. روی این اصل مردم این منطقه به نام هفت لنگ معروف شدند. جدول زیر این طبقه بندی را نشان می‌دهد:

۷راس گاو = یک مادیان = ۱۰ ریال مالیات

۷راس خر = یک مادیان = ۱۰ ریال مالیات

۱راس مادیان + سه لنگ مادیان = ۷لنگ مادیان = ۱۰ ریال مالیات

در مورد همین مالیات گرفتن، خان‌ها به دلایل سیاسی در خود ایل و نزدیکی و دوری طایفه‌ها به خان‌ها، بین طوایف فرق می‌گذاشتند و به بعضی‌ها امتیازاتی می‌دادند. گرفتن مالیات توسط کلانتران ایل انجام می‌گرفت و درعوض خود این کلانتران از پرداخت مالیات معاف بودند.


ایل بختیاری با توجه به تقسیمات درونی به دو «دسته» بزرگ هفت‌لنگ و چهارلنگ تقسیم می‌گردد که هرکدام دسته را «ایل» می‌نامند.

اگر هر کدام از این‌ها را ایل جداگانه‌ای بدانیم هر کدام از آنها به چند «طایفه» بزرگ تقسیم می‌گردند و سپس هر طایفه خود به «تیره»های متعدد، هر تیره به چند «تش» و هر تش به چند «کربو» و هر کربو به چند «خانوار» تقسیم می‌گردد.

ایل

طایفه (باب)

تیره

تش

اولاد (کربو)

مال

خانوار

واحد مسکونی خانوار عشایری سیاه چادر و چند خانوار که در کنار هم در سیاه چادرها زندگی می‌کنند یک «مال» را تشکیل می‌دهند، سیاه چادرها را بهون نیز می‌نامند.

در گذشته بختیاری چهارلنگ به پنج طایفه بزرگ و امروزه آنها را به چهار طایفه بزرگ تقسیم نموده‌اند.
ولی تقسیم‌بندی در مورد هفت‌لنگ حداقل در سال‌های اخیر ثابت و آنها را به چهار باب تقسیم نموده‌اند.
و طایفه را معادل باب در نظر گرفته بودند. طایفه هفت‌لنگ بختیاری مشتمل بر چهار طایفه بزرگ‌، دورکی، دینارانی، بابادی، و بختیاروند (بهداروند) می‌باشد.

باب:

پسوندی است که مفهوم پیوستگی و همبستگی طایفه‌ها را می‌رساند و یادآور دورانی است که قدرت مرکزی ضعیف و قدرت‌های محلی نیرومند بوده‌اند سرزمین بختیاری که توسط کوه‌ها و رودهای متعددی به مناطق کوچکتری تقسیم می‌شوند.

تش‌: درطوایف مختلف بختیاری هر تیره به چند تش تقسیم می‌گردد. تش واحدی است ذهنی چون در یک لحظه زمانی شاخه‌های مختلف آن که به اولاد شهرت دارند قابل رویت نیستند سرپرستی هر تش را فرد کاردان و فعال و سر و زبان‌داری از همان تش به‌عهده دارد که به ریش‌سفید مشهور است معمولا ریش‌سفیدان افراد پخته و کاردانی هستند که از طرفی رتق و فتق امور اجتماعی تش به‌عهده آنهاست واز طرف دیگر رابطی هستند بین کدخدایان و کلانتران و اجرای امور سیاسی تش. خانوارهای یک تش همه با هم خویشاوند نزدیک و دارای نیای مشترک نیز می‌باشند.

اولاد: در تقسیمات سنتی در عشایر بختیاری هر تش به چند اولاد تقسیم می‌گردد که بدان «کربو» (پسروپدر) نیز می‌نامند هر اولاد از حدود ده‌ها خانوار تشکیل می‌گردد و بطور متوسط هر خانواری داری یک بهون (سیاه چادر) است که واحد مسکونی عشایر بحساب می‌آید. هر اولادی دارای ریش‌سفیدی است که از بین مردان کاردان همان اولاد می‌باشد. در جوامع سنتی ایلی معمولا تمامی ساکنین دهی از یک اولاد می‌باشند و امکان دارد عده‌ای بعنوان «وابسته» در کنار آنها با اجازه آنها و برای آنها فعالیت نموده و سال‌ها زندگی وابسته خود را ادامه دهند.

مال‌: از نظر ساخت سنتی اولاد آخرین رده تقسیم ایلی در عشایر بختیاری است که اجزاء آن به خانوار می‌رسد.

منابع

  • عبدالعلی خسروی ، تاریخ و فرهنگ بختیاری
  • موسی حاجت پور ، جامعه‌شناسی عشایر بختیاری
  • دکتر منصورامانی ، تاریخ ایذه وقوم بختیاری 
  •  

طایفه‌های بختیاری

طایفه‌های بختیاری

بابادی باب • بهداروند باب • دورکی باب • دینارانی باب

هفت لنگ

بابادی باب

بابادی • شهنی • عکاشه • راکی • گله • مدمولیل • نصیر • گمار • ململی • آرپناهی • پبدنی • عالی انور • احمد محمدی

بهداروند باب

بهداروند • عالی جمالی • جانکی سردسیر • منجزی • بلیوند

زراسوند • اسیوند • موری • گندلی • بابااحمدی • عرب کمری • آسترکی

دینارانی باب

اورک • موزرمویی • نوروزی • بویری • کورکور • لجمیر اورک • علیمردانخانی • عالی محمودی

چهارلنگ

زلکی • محمودصالح • ممیوند • کنورسی • موکویی

زلکی

دوغ زنی • جاوند • میمون جایی • سادات احمدی

محمودصالح

عمله جات • محمود صالح • ممزایی • اورش • مم جلالی • کاقلی • عادکار • ال داود • قلی • آردپنایی

موکویی

شیخ سعید • پیرگویی  • خوی گویی • دیویسی  • شیاس • مهدور

ممیوند

بساک • پولادوند • عودالون • عیسوند • حاجی وند

کنورسی

کردزنگنه • جانکی • زنگنه • کرد • حموله • برون • گل گیری • مکوندی • ممبینی • محمدجعفری • غریب وند • گشتیل • گریجه • هرکل • سیلان • کهیش • بوربورون • استکی • عاشوروند • عالی وند • تمبی • شیخ • سهونی • باورساد

قوم بزرگ بختیاری (مردم بختیاری) به دو شاخهٔ هفت لنگ و چهار لنگ تقسیم می‌شود.

هفت لَنگ شامل چهار طایفهٔ دورکی، بهداروند، بابادی و دینارانی است.

خانوادهای خوانین بختیاری از جمله ایلخانی، حاج ایلخانی و ایل بیگی از طایفهٔ زراسوند و متعلق به ایل دورکی می‌باشند. البته باید به این نکته نیز اشاره داشت که جد آنان حیدر معروف به حیدر کور، از طایفهٔ صاد از ایل پاپی جنوب لرستان بود. وی بدلیل اختلافات خانوادگی به طایفهٔ زراسوند پناهنده شد و بر اثر لیاقتی که از خود نشان داد، داماد آشهباز زراسوند گردید که بعد از فوت وی به کلانتری ایل منصوب شد.(صفویه) بنا بر روایاتی ایل پاپی قبل از آن هم خود منشعب از بختیاری بوده‌اند. که ورود حیدر خان به طایفه زراسوند به نوعی بازگشت به دامان قبیله اصلی خود بوده‌است.

چهار لَنگ شامل پنج طایفهٔ محمودصالح (ممصالح وممزایی)، زلقی (زلکی)، مَیوند (ممی‌وند)، کیان ارثی و موگویی هستند.

در دوران میرجهانگیرخان بختیاری (که دورکی یا بهداروند بودن ایشان به درستی روشن و مشخّص نمی باشد) مقارن با حکومت صفویه، قوم بختیاری به دو ایل هفت لنگ و چهار لنگ تقسیم گردید. یکی از آن خوانین محمد تقی خان چهار لنگ از طایفهٔ کیان ارثی، فرزند علی خان بود که مدتی از زمامداری وی در بختیاری مقارن با سلطنت نادر شاه افشار بوده‌است. از وی قلعه‌ای در نزدیکی باغملک (ایذه) بجا مانده که بنام «قلعه تـُل» معروف است. و دیگری علیمردان خان چهار لنگ فرزند علیقلی خان چهارلنگ و مادرش بی بی مریم (خواهر نجفقلی خان صمصام السلطنه) نوهٔ حسینقلی خان، ایلخان بختیاری و نیز مادر او بی بی صنم فرزند علی رضا خان کینرسی فرزند محمد تقی خان ایلخانی بود.

عرب بختیاری

عرب‌هایی را می‌گویند که در مجاورت بختیاری‌ها زندگی می‌کنند، با ایشان وصلت کرده‌اند و از نظر رسم و رسوم و زبان و... اشتراکات زیادی با بختیاری‌ها پیدا کرده‌اند. اما در اصل، بختیاری نیستند و به آنان بنام عرب کمری می‌شناسند. در حقیقت عرب کمری‌ها اعرابی هستند که اصطلاحاً در کوه و کمر زندگی می‌کنند و وجه تسمیه ایشان نیز می‌تواند همین باشد. ایشان از طایفهٔ عرب از نژاد قهاوی هستند و از طایفهٔ بنی طرف منشعب شده‌اند. به گفتهٔ سالمندان و معمرین، اعراب کمری در زمان حبیب الله خان و جعفرقلی خان دورکی به منطقهٔ بختیاری آمده‌اند. به همین دلیل به مرور زیر شاخهٔ طایفهٔ دورکی قرار گرفت.

زبان ایشان در اصل عربی است که به عربی عراق بیشتر نزدیک است تا اعراب خوزستان و به مرور زمان با گویش بختیاری ترکیب شده‌است و اصطلاحاتی ویژهٔ خود پیدا کرده‌است. طوری که فهم آن هم برای اعراب و هم برای بختیاری‌ها ممکن نیست. مثلاً: اصطلاح «چطور هستی؟» که در احوال پرسی به کار می‌رود به لهجهٔ عرب کمری می‌شود «چی چینَک» در حالی که همان به لهجهٔ عربهای خوزستان و همچنین عرب‌های عراق می‌شود «اِشلونک». اما عبارت «تخم مرغ» به لهجهٔ عرب کمری می‌شود «بیاض» که عراقی‌ها نیز همین اصطلاح را به کار می‌برند در حالی که به لهجهٔ عرب‌های خوزستان می‌شود «دحرویت». همچنین تلفظ «ج» که اعراب خوزستان در بیشتر کلمات آن را به «ی» تبدیل کرده‌اند مثل «ریل» به جای «رجل» یا «دیایة» به جای «دجاجة» اما عرب کمری‌ها همچنان «ج» را تلفظ می‌کنند.

عرب کمری‌ها معمولاً هم به گویش بختیاری و هم به لهجهٔ عرب کمری و گاهی نیز به عربی خوزستانی تسلط کامل دارند. عرب کمری‌ها به دیگر اعراب خوزستان، اصطلاحاً عرب بَرّی می‌گویند عرب برّی یعنی عرب‌هایی که در برّ یا زمین مسطح زندگی می‌کنند.

 

زیستگاه بختیاری

زیستگاه

بختیاری‌ها در بخشی از استان‌های چهارمحال و بختیاری و خوزستان، اصفهان و قسمتی از شرق لرستان (الیگودرز و دورود و ازنا) ساکن هستند.

چهارمحال و بختیاری شامل چهار محل به نام لار، کیار، میزدج، گندمان و سرزمینهای بختیاری می‌باشد و از این رونام آن را (چهار محال) و (بختیاری) نامیده اند.

منطقه لار از طرفی شهر فرخشهر (قهفرخ و یا در گویش محلی قفه‌رخ) تا روستای سودِجان (سودِگان) و از طرفی دیگر روستای مصطفی آباد تا روستای بارده را در بر می‌گیرد. (شهرهای فرخشهر، شهرکرد، سامان، بـِن، سورشجان، هفشجان و روستاهای مصطفی آباد، هارونی، سودِجان، پیربلوط، ارجنک، زانیون، چالشتر، هرچگان، تومانک و بارده).

ساکنان این مناطق فارسی زبان هستند.

منطقه کیار (که از کوه کلار از ایل دورَکی گرفته شده) از طرفی روستای دهنو(بعد از دستگرد) تا روستای دستنا و از طرفی دیگر گهرو تا روستای بهرام آباد (بعد از روستای خراجی) را در بر می‌گیرد. (شهر شلمزار و روستاهای دهنو، دستگرد، دزک، سرتیش نیز، دستنا، گهرو، تیش نیز، شاپورآباد، قلعه تک، خراجی، بهرام آباد).

منطقه می‌زدج (ایزدجی) از طرفی روستای جونقان (گین ِکان) تا روستای باباحیدر و از طرفی دیگر بعد از روستای مصطفی آباد، تنگهٔ پردنجان (پردنگان) تا روستای گوشه را در بر می‌گیرد. (شهرستان فارسان، شهر جونقان و روستاهای راستآب، چلیچه، پردنگان، گوجان، ده چشمه، کُرون، چوغاهست، گوشه، باباحیدر، چوبین، فیل آباد، عیسی آباد).

منطقه گندمان از طرفی شهر فرادمبه تا روستای گِردِبیشه و از طرفی دیگر روستای قلعه ممی کاه تا نزدیک دهاقان اصفهان را در بر می‌گیرد. (شهرستان بروجن، شهرهای گندمان، فرادمبه و بلداجی و روستاهای قلعه ممی کاه، گردِبشه).

سرزمینهای بختیاری از طرفی شهر سمیرم در استان اصفهان تا شهر دورود در استان لرستان و از طرفی دیگر از شهرستان رامهرمز در استان خوزستان تا شهر داران در استان اصفهان را در بر می‌گیرد.
سرزمینهای بختیاری به دو بخش ییلاقی و قشلاقی تقسیم می‌شود.
محل سکونت ییلاق و قشلاق ایل چهارلنگ به دو بخش تقسیم می‌گردد.

مرکز منطقه ییلاق یکی آخوره (فریدون شهر امروزی) و دیگری سمیرم و مرکز منطقه قشلاق یکی ایذه و دیگری رامهرمز بوده‌است. خوانین ایل چهارلنگ در بخش ییلاقی در منطقه آخوره (فریدون شهر) و در بخش قشلاقی در محدوده ایذه بوده‌است.

محل سکونت ایل هفت لنگ نیز به دو بخش تقسیم می‌گردد :

در تاریخ معاصر (دوران قاجار) خوانین ایل هفت لنگ بختیاری که از قدرت و شوکت بیشتری برخوردار شده بودند، در منطقه ییلاقی، چوغاخور و در منطقه قشلاقی، ایذه و قلعه تـُل را مقر حکومتی خود قرار داده بودند

 

تاریخچه بختیاری

تاریخچه

برای نخستین بار حمدلله مستوفی در شمارش تبارهای لر بزرگ از بختیاری‌ها نام برده‌است. [۲] تباری که پس از نیرومند شدن آوازه بیشتری یافت و سرانجام به بیشتر سرزمین‌های لر بزرگ چیره شد و نام خود را به آنها داد.

بر پایه نوشته‌های تاریخی : بختیاری نام یکی از تبارهای بزرگ ایران می‌باشد که به لر بزرگ نیز شناخته شده‌است[۳]

چرایی این نامگذاری به گفته برخی به سبب نزدیکی دامنه فرمانروایی اتابکان لرستان به سرزمینهای بختیاری نشین در زمان گسیختگی و چندگانگی فرمانروایی ایران بوده‌است از این رو آنان را لر بختیاری نیز می‌نامند. نام لر کوچک نیز به مردمان لرستان و ایلام امروزی داده شده بود. در گستره زمانی میان هخامنشیان و ساسانیان، لرستان بخشی از سرزمین بزرگ پارس بوده‌است.

پس از اسلام و از زمان خلفای عباسی، لرستان فراتر از مرزهای امروزی (از همدان تا فريدن) -و زیر پرچم فرمانروایی اتابکان لرستان- تا مرز اتابکان فارس (ازسال ۵۰۶ تا ۱۰۰۶ هجری قمری) گسترده شده بود از این رو فرمانروایان این سده‌ها با نام اتابکان لر شناخته می‌شدند.

با درنگریستن به گمانه زایشِ کوروش بزرگ در انشان که شهری در شمالِ آپااختر بوده. به باور برخی اگر آپااختر را همان خوزستان فرض کنیم، انشان منطقه ای در شمالِ خوزستان کنونی و در حوالی ایذه امروزی بوده...

می توان چنین برداشت کرد که دامنه سرزمین باختری‌ها جایی میان همدان و شوش امروزی بوده و نه در باکتریا

(افغانستان) و یا میان رودان.

همچنین نام‌های برخی از سرزمین‌های بختیاری نشین مانند شهرستان پارسان که پس از ورود اسلام، به فارسان تغییر نام داده...! و یا روستای پیل آباد، (فیل آباد امروزی) که جایگاه پرورش و نگهداری فیـل های جنگی بوده‌است، گویای این است که این سرزمین بخشی از امپراتوری امپراتوری پـارس بوده. بختیاریها با توجه به فرهنگ وشیوه زندگیشان وآداب ورسوم وهمچنین از نظر جسمی وظاهری ورنگ پوست تفاوت زیادی با همسایگان فارس خود دارند واین نشان می دهد که آنان قومی مستقل هستند

برخی نیز بر این باورند که ریشه تباری لرها از سکاها می‌باشد (سکاها مردمانی هند و اروپایی تبار بودند که در بسیاری از بخش‌های فلات ایران پراکنده شده بودند)

رومن گیرشمن باستان‌شناس سرشناس فرانسوی می‌نویسد :

من جای جای این سرزمین (بختیاری) پا نگذاشته‌ام مگر اینکه عیلامی را یافته‌ام

این نشان از این دارد که پیش از چیرگی مردمان هند و اروپایی تبار این سرزمین هم زیر پرچم امپراتوری ایلام بوده‌است.

در آغازه پادشاهی فتحعلی‌شاه قاجار، بختیاری بخشی از خاک استان فارس بود و رود کارون جداکنندهٔ فارس و "عراق عجم" به‌شمار می‌آمد.از سال ۱۲۵۲ قمری بختیاری گاهی بخشی از اصفهان و گاهی بخشی از خوزستان بود.

بختیاری‌ها در گذر تاریخ همواره در رده‌های سیاسی، سپاهی و بازرگانی دستی داشته‌اند، به‌ویژه جایگاه ایشان بعنوان سپاهیان صفویه و تشکیل زندیه تا انقلاب مشروطه و سپس تشکیل شرکت نفت و جنگ ایران و عراق ...

نخستین کسی که برآن شد تا تاریخ بختیاری‌ها را به نگارش درآورد سردار اسعد بختیاری بود که در نگاشته‌های او به نام تاریخ بختیاری به دانسته‌های ارزشمندی درباره بختیاری‌ها بر می‌خوریم.

 

تبارشناسی و تاریخ بختیاری

تبارشناسی و تاریخ بختیاری

بختیاران کیستند؟ آیا می توان با اتکاء به گفته ها و نقل مورخان یونان و روم و در غیاب فرهنگ کتابت که بلیه ای بزرگ برای تاریخ ایران است ردپایی در دوران باستان از این قوم یافت؟

آیا آنان ساکنان اولیه کوهستان زاگرس بودند و یا جزئی از اقوام آریائی کوچنده به این سرزمین؟ نسبتشان با ایلامی ها و پارسیان چیست؟ بر پژوهشگران کوشنده و علاقمند به شناخت بختیاری ها لازم است با نگرشی تازه و بدون پیشداوری و یا گرته برداری از اقوال مسشرقین در لابلای تاریخ مکتوب و یافتن رگه هایی از فرهنگ و فولکلور و آداب و سنن این قوم و اقوام همجوار و هم تبار و هم زبان، یعنی شاخه های دیگر قوم بزرگ لر و کردها، برگ هایی مستند و مدلل در زمینه شناخت بختیاری ها به گنجینه فرهنگ ایران و اقوام ایرانی بیفزایند. تاریخ پس از اسلام خصوصا دوران صفویه به بعد که این قوم نقش پررنگی در حاکمیت سیاسی ایران ایفا نموده اند و بویژه انقلاب مشروطه که دگرگونی ساختاری در جامعه ایران و به تبع آن بختیاری ها به وجود آورد، زمینه های بکر و ناگشوده ای است که همت پژوهشگران را می طلبد و امید داریم که علاقمندان به حوزه فرهنگ و تمدن ما را از دانش خود بی نصیب نگذارند

جامعه شناسی بختیاری ها

بنا بر یکی از نظریه های مورد اجماع نسبی هسته اصلی جماعت کوچ رو بختیاری بر پایه «مال» بنا شده است که شامل چندین سیاه چادر متشکل از برادران و عموزادگان می باشد و در مراحل بعدی این ساختار بصورت عمودی مال؛ اولاد؛ تش (هم آتش)؛ تیره؛ طایفه؛ باب و ایل از گذشته تا کنون رواج داشته است. با توجه به خصیصه پدرسالاری در نزد این قوم و الزام به حفظ نام هفت پشت پدری و عدم وجود نسب نامه یا تذکره خانوادگی، می توان یقن حاصل کرد که عموما ساختار «تش» که مشتمل بر چند اولاد همخون و وابسته به هم است، نسبت خویشاوندی بر پایه نیای مشترک را مسجل می دارد اما فراتر از آن «تیره» که شامل چند «تش» می باشد، این استناد به وابستگی خونی یا «نیای مشترک» مبهم می گردد. گمان بر این است که وابستگی تیره ها و طایفه ها و ساختارهای بعدی عمدتا برپایه همجواری و هم پیمانی در جنگ و صلح [خین و چو(خون و چوب)] و یا مالیات دهی استوار است و تقسیم کلی این قوم به دو ایل «چهارلنگ» و «هفت لنگ» نیز آنچنان که از قول پیشینیان آمده بر پایه مالیات دهی استوار بوده است و نه وابستگی خونی و نیای مشترک. چنانکه من باب مثال باب «دینارانی» از ایل هفت لنگ بر مبنای اتحاد طوایفی است که منشأهای گوناگون داشته و بواسطه محل سکونتشان در کوه دیناران، بدین نام خوانده می شوند. در خصوص بختیاری های یکجانشین که عمدتا در دو سده اخیر و به مرور به علل مختلف از کوچ نشینی دست کشیده اند، هیچ پژوهش مستندی صورت نگرفته و باید دانست که این ساختار لزوما در مورد آنان صدق نکرده و ساکنین یک روستای بختیاری نشین بیشتر متشکل از چند فامیل است که به گمان همان ویژگی اولاد نزد کوچ روان را داشته باشد و فراتر از آن خود را وابسته به جماعت دیگری نمی دانند. بررسی کارکرد و نقش هر جمعیت از ساختار عمودی نزد کوچ روان می تواند زمینه مناسبی به لحاظ مردم شناسی فراهم آورد، همچنان که بررسی جماعت روستانشین و تفاوت و مشخصه و ویژگی هر یک به هنگام رویدادهای مختلف کوچ نزد کوچ روان و کشاورزی نزد یکجانشینان، علاقه و جهد محققین را می طلبد.

اقتصاد و معیشت بختیاری ها

ایلات دامدار بختیاری از دیرباز تا کنون نحوه معیشت و داد و ستدشان همچون سایر جوامع کوچ رو بر پایه اقتصاد دامداری، یعنی پرورش دام است.  دراین میان شرایط اقلیمی یعنی وجود مراتع پرآب و علف نقش بسزایی در زیست ایلات کوچ رو دارد. عمده ترین مشاغل نزد کوچ روان چوپانی ست و شیوه هایی مختلف دستمزدی میان دامدار و چوپان رواج دارد که عمدتا جنسی (کالا) است و به میزان معینی از زاد و ولد گوسفندان وابسته بوده است. ده به یک یعنی به ازای هر ده گوسفند یک بره نر دستمزد چوپان تعیین می شده و تفاوت آن با شکل دیگر تعیین دستمزد یعنی پنج به یک در این بوده که در شکل اول دامدار متقبل هزینه خورد و خوراک و پوشاک چوپان بوده و در شکل دوم خود چوپان این هزینه ها را بر عهده می گرفته است. اشکال دیگری همچون «نیمه ای»، «نیم سودی» و یا «دستمزدی» نیز وجود داشته است که البته جای بررسی بیشتر دارد. سایر مشاغل وابسته به دامداری سیار نیز اکثرا توسط افرادی خارج از ساختار ایل انجام می شده است. در اقتصاد بختیاری های یکجانشین کشاورزی نقش عمدتری داشته و در جوار آن هر خانوار تعدادی دام نگهداری می کند. به لحاظ آنکه تا کنون پژوهشهای مستقلی در خصوص شیوه اقتصاد داد و ستدی یا تهاتری (کالا به کالا) اقوام کوچ رو در گذشته و روند آن تا شکل کنونی اش که عمدتا نقدی می باشد صورت نگرفته، لازم است محققین با توجه به وضعیت اقلیمی ایلات بختیاری در دو منطقه گرمسیر و سردسیر و رابطه و تعامل اقتصادی آنان با شهرهای همجوار و روستانشینان به بررسی ویژگی های  این گونه اقتصاد معیشتی و وجوه گوناگون مرتبط با آن بپردازند.

 زبان و فرهنگ فولکلور بختیاری

فرهنگ شفاهی بختیاری ها در سالیان اخیر توسط بسیاری از کوشندگان در زمینه شعر(بیت)؛ داستان(متل)؛ چیستان(چنه چنه)؛ ضرب المثل ها و بسیاری از آداب و رسوم همچون شیوه برگزاری عروسی و عزا و بازی ها جمع آوری و به ثبت رسیده است. در زمینه زبان نیز کتبی چند در خصوص ساختار واژگانی و نحوی زبان بختیاری و همچنین دستور زبان آن به تبع رسیده که جای قدردانی و سپاس دارد اما این پویش ها مادامی که به شکل علمی و در قالب روشهای تحقیقی شناخته شده و مرسوم صورت نگیرد، گره ای از سایه روشنهای منشاء این قوم و روند زیست آنان در دیرینه تا حال و ارتباط آن با تاریخ و فرهنگ ایران زمین نخواهد گشود. بایسته آنکه علاقمندان با نگرشی سیستمی، ارتباط زبان و فرهنگ و آداب و سنن و فولکلور این قوم را در ارتباط با سایر اقوام فارس زبان از دیر باز تا کنون بازیابند. اینکه زبان بختیاری گویشی متعلق به زبان پهلوی میانه است قولی است که اکثر محققین بدان معترفند اما مهم بررسی سیر تطور و تکوین این گویش در گذر زمان و ارتباط کنونی آن با زبان فارسی رایج است و این پرسشی مهم که در زمانه ای که دنیا بسوی دهکده جهانی در حرکت است، احیاء و حفظ و گسترش این گویش با توجه به این امر که آیا اصولا قابلیت گسترش دارد یا خیر، چه گره ای از مشکلات کنونی زبان فارسی مادر را می گشاید، در این بررسی ها و پژوهشها پاسخ خود را می یابد. پیشنهاد مشخص در خصوص این گویش یکی اینکه می توان با استخراج افعال بسیط مهجور مانده و مصدر سازی از این گونه افعال به زبان فارسی یاری رساند تا از افعال مرکب رهایی یابد.دیگر شئون فرهنگی و تمدن، عرصه هنرورزی و صناعت هنری ست که بایسته است اکنون مجال پژوهش درخور شأن خود را بیابد. پرداخت به هنرهای صناعی با وجود عرصه ها و گونه های متنوع از جمله دستبافته ها جای کار و تحقیق خاص و ویژه ای دارد که می توان با تحلیل صحیح آن نگرش های زیبائی شناسی قومی را تبیین و تشریح کرد. همچنین است وضع موسیقی، رقص، آواز و سایر هنرهای فرعی در نزد این قوم شناخته شده.در سایر زمینه های فرهنگی یافتن رگه هایی از ایران باستان که در فرهنگ شفاهی بختیاری ها محفوظ مانده و آنانرا حافظان فرهنگ و آداب و سنن اصیل ایرانی معرفی می نمایند، البته درخور ستایش است. همچنان که زدودن ابهام از گوشه هایی از تاریخ آنان مانند نحوه پذیرش اسلام و تاریخ این پیوند از چه هنگام و تاثیرات آن که تا کنون مغفول مانده و ویژگی های اسلام کوچ روان و تمایز آن با اسلام یکجانشینان و تاثیر آیین ها و باورها و فرهنگ جوامع شهری همجوار در فرهنگ اقوام بختیاری همه و همه زمینه های بکری ست که محتاج پویش و پژوهش محققان و دلسوختگان عرصه فرهنگ و ادب این مرز و بوم است. اینک  جای خوشبختی است که فرصتی مغتنم پیش روی ما نهاده شده تا با چالشی فراگیر، ضمن بازبینی دیگربار این نهاده های قومی، برآن باشیم تا گوشه های فراموش شده یا کم رنگ قومیت شریفمان را از پس سایه روشنهای تاریخ شفاهی و مکتوبمان نگاهی دوباره داشته باشیم. امیدواریم انتظار ما بی پاسخ نماند و علاقمندان فرهنگ؛ ادب؛ تاریخ و اخلاق قومیت مان ما را در این راه صعب تنها نگذارند. در همین راستا انتظار داریم این دوستان دست ما را فشرده و آثار و تحقیقات خود را از ما دریغ ننمایند

 

ایران پیش از تاریخ

اختراع خط

پیش از تاریخ به زمانی گفته می‌شود که انسان هنوز موفق به اختراع خط (نوشتار) نگردیده بود. از حدود ۳۶۰۰ سال ق. م. انسان موفق به اختراع خط گردید. پیش از این پنداشته می‌شد نخستین مخترعین خط ابتدا سومریان (۳۶۰۰ پ. م.) و سپس ساکنان نواحی جنوبی میان‌رودان و تمدن ایلام در خوزستان باشند. با کاوش‌های جدید مشخص شد اختراع خط و نوشته، مربوط به تمدن جیرفت در ایران است بر اساس سنگ نوشتهٔ جدیدی که در نوامبر سال ۲۰۰۷ در کاوشگاه جیرفت یافت شد.

ایران پیش از تاریخ

دوره پیش از تاریخ خود به سه دوره تقسیم می‌شود که عبارت‌اند از: ۱- پارینه‌سنگی (عصر حجر قدیم). ۲- فرا پارینه سنگی. ۳- نوسنگی (عصر حجر جدید). در ایران تپه‌های باستانی بسیاری از دوره نوسنگی باقی مانده‌است از جمله تل باکون ٍ جری ٍ موشکی و... در فارس ٍ تپه شوش ٍ چغا بنوت ٍ چغا میش و... در خوزستان، گنج دره، سراب و آسیاب در کرمانشاه و در دیگر نقاط ایران.

دوران پارینه سنگی ایران به سه دوره پارینه سنگی آغازین، میانی، پایانی و یک دوره کوتاه بنام فرا پارینه سنگی تقسیم می‌شود. فرهنگهای مرتبط با پارینه سنگی قدیم ایران شامل فرهنگ ساطور ابزار الدوان و فرهنک تبر دستی آشولی هستند. کهنترین شواهد این دوره که مربوط به فرهنگ الدوان است در اطراف رود خانه کشف رود در شرق مشهد یافت شده‌است. این شواهد شامل تعدادی ابزار سنگی ساخته شده از کوارتز است که شامل تراشه و ساطور ابزار هستند. طبق نظر کاشفین این مجموعه حداقل ۸۰۰ هزار سال قدمت دارد. از فرهنگ آشولی نیز مدارک بیشتری در شمال غرب و غرب کشور بدست آمده‌است. برخی از مکانهای مهم شامل گنج پر در رستم آباد گیلان، شیوه تو در نزدیکی مهاباد، پل باریک در هلیلان لرستان هستند. از دوران پارینه سنگی میانی که فرهنگ ابزار سازی آن موستری گفته می‌شود، شواهد بیشتری در غارها و پناهگاهها یافت شده‌است که اغلب مربوط به زاگرس مرکزی هستند. این دوره از حدود ۲۰۰ تا ۱۵۰ هزار سال پیش شروع شده و تا حدود ۴۰ هزار سال پیش ادامه داشته‌است. انسان‌های نئاندرتال در این دوره در ایران می‌زیستند که بقایای اسکلت آنها در غار بیستون یافت شده‌است. مکانهای مهم این دوره غارهای بیستون، ورواسی، قبه و دو اشکفت در شمال کرمانشاه، قمری و گر ارجنه در اطراف خرم آباد، کیارام در نزدیکی گرگان، نیاسر و کفتار خون در نزدیکی کاشان، قلعه بزی در نزدیکی اصفهان و میرک در نزدیکی سمنان است. دوران پارینه سنگی جدید ایران از حدود ۴۰ هزار سال پیش آغاز و تا حدود ۱۸ هزار سال پیش ادامه یافته که مقارن با مهاجرت انسان هوشمند جدیدی به ایران است. آثار این دوره در اطراف کرمانشاه، خرم آباد، مرو دشت و کاشان یافت شده‌است. فرهنگ ابزار سازی این دوره تیغه و ریز تیغه برادوستی است. آثار دوره بعدی فراپارینه سنگی در غرب زاگرس و شمال البرز بدست آمده که فرهنگ زرزی خوانده می‌شود.

ساکنین ایران را قبل از رسیدن ایرانیان می‌توان زیر عنوان کلی کاسپین که دریای خزر بنام آنهاست جمع نمود، کاسپینها کشاورزی می‌کردند. این مردم نخستین کشاورزان جهان بوده‌اند و کشاورزی از سرزمین آنها به خاکهای رسوبی رودخانه‌های سند و سیحون و جیحون و دجله و فرات رسیده‌است. در دوران نوسنگی در برخی نواحی آسیای غربی (خاورمیانه)، انسان از مرحله جمع‌آوری و شکار به مرحله کشت و اهلی کردن برخی جانوران، انتقال یافت

روستانشینی

قدیمیتری آثار سکونت روستا نشینان اولیه در غرب زاگرس و شمال خوزستان یافت شده‌است.برخی از این روستاهای اولیه گنج دره، سراب و آسیاب در نزدیکی کرمانشاه، علی کش در دهلران، گوران در هلیلان و چغا بنوت در شمال خوزستان است. قدیمیترین مدارک اهلی شدن بز در مکان گنج دره در نزدیکی کرمانشاه کشف شده که حدود ۱۰ هزار سال قدمت دارد.

بین هفت تا هشت هزار سال پیش مراکز روستانشین در چند نقطه از ایران، در منطقه تمدن جیرفت در تمدن تپه سیلک نزدیک کاشان و در اطراف مرودشت و در فاصله کمی از شوش، قدیمیترین شهر موجود دنیا، وجود داشته‌است. شوش یکی از قدیمیترین سکونتگاههای شناخته شدهٔ منطقه‌است، با وجود اینکه نخستین آثار یک دهکدهٔ مسکونی در آن مربوط به ۷۰۰۰ سال پیش از میلاد هستند.

در طول تاریخ، مهاجرت‌های انسانی و جابجایی انسان‌ها همواره به دلیل دستیابی به شرایط بهتر برای زندگی بوده‌است، در دوران باستان این شرایط بهتر عبارت از آب فراوان‌تر و خاک حاصلخیزتر برای کشاورزی بوده‌است. به عنوان نمونه‌ای از اینگونه مهاجرت‌ها می‌توان از دو کوچ بزرگ نام برد: نخست، کوچ هندیان آریایی از پیرامون کوهستان‌های هندوکش به سرزمین‌های پنجاب و پیرامون رود سند و دیگری، کوچ ایلامیان و سومریان، به سرزمین‌های باتلاقی تازه خشک شده خوزستان در ایران و میانرودان انجام شده‌است. از اینگونه مهاجرت‌ها تمدنهای بزرگ یا گروههائی از تمدنهای بزرگ برخاستند. ویل دورانت، این آثار تمدن را کهن‌ترین آثار تمدن بشر دانسته‌است.

کهن‌ترین نشانه‌های تمدن انسانی، مربوطه به ۵۰۰۰ سال ق. م. است که در ایران تمدن شهر سوخته در سیستان، تمدن عیلام در خوزستان، تمدن جیرفت در کرمان، تمدن تپه‌حصارِ در دامغان، تمدن تپه سیلک (در کاشان)، تمدن اورارتو (در آذربایجان)، تپه گیان نهاوند، تمدن کاسی‌ها (در لرستان امروز)، پیدا شده‌است. از روی یک قسمت از آثار تمدن تپه سیلک، که گمان می‌رود مربوط به هزاره چهارم پ.م. باشد، پیدا شده‌است که اهالی آنجا به بافندگی و کارکردن با فلزات و استعمال مهر و چرخ کوزه گری پی برده بودند.

ایران نخستین سرزمینی است که در آن مردم به استخراج و استعمال فلزات پی برده‌اند. تعدادی از نخستین کوره‌های ذوب مس در تل ابلیس کرمان مربوط به هزاره پنجم ق.م. بدست آمد و اشیاء مسی شامل سنجاق و درفش، مهر و دستبند و حلقه انگشتر از آنها کشف گردید. قدیمی‌ترین فلزی که مورد استفاده انسان قرار گرفته مس بوده‌است. این فلز در ۴۵۰۰ ق. م. در آسیای غربی مورد استفاده بوده‌است.

از اواسط دوران فلز، بجز مس، فلزات دیگری چون قلع، طلا، نقره در چرخه فن‌آوری مردمان آن عصر پدیدار شدند و شاید به این دلیل است که این دوره را دوره فلز نام نهاده‌اند نه دوره مس. برنزهای مشهور به لرستان اهمیت ایران را به‌عنوان یک مرکز فلزکاری بطور روشن نشان می‌دهد. رویدادی مهم در هزاره سوم پ.م. که تأثیرگذار در زندگی ساکنان فلات ایران و خصوصاً دشت خوزستان است عبارت است از کشف فلز آلیاژی مفرغ. از مراکز مهم فرهنگهای عصر مفرغ ایران غرب ایران و حوزه زاگرس مرکزی (لرستان پیشکوه و پشتکوه) بوده‌است. مفرغ ساخته شده در کوهپایه‌های زاگرس به سومر و عیلام صادر می‌شده‌است.

به قدرت رسیدن حکومت عیلام

ایلامیان یا عیلامی‌ها مجموعه اقوامی بودند که از هزاره چهارم پ. م. تا هزاره نخست پ. م.، بر بخش بزرگی از مناطق جنوب غربی پشتهٔ ایران فرمانروایی داشتند.

آنطور که از اسناد و کتیبه‌های آشوری برمی آید عیلام نامی است که آشوریان بر این سرزمین نهاده‌اند خود آنها سرزمینشان را انشان می‌نامیدند و در کتیبه‌های هخامنشی هم به کرّات از همین نام استفاده شده‌است. بر حسب تقسیمات جغرافیای سیاسی امروز، ایلام باستان سرزمین‌های خوزستان، فارس، ایلام و بخش‌هایی از استان‌های بوشهر، کرمان، لرستان و کردستان را شامل می‌شد.

پس از تمدن جیرفت می‌توان ایلامیان را نخستین مخترعان خط در ایران دانست. البته برخی معتقدند تمدن جیرفت منشاء خط نوشتاری ایلامیان بوده‌است که بعدها در کشور گسترش یافت و به شوش رسید.[۱۰]

به قدرت رسیدن حکومت ایلامیان و قدرت یافتن سلسله عیلامی پادشاهی اوان در شمال دشت خوزستان مهم‌ترین رویداد سیاسی ایران در هزاره سوم پ. م. است. تا پیش از ورود مادها و پارسها حدود یک هزار سال تاریخ سرزمین ایران منحصر به تاریخ عیلام است.

سرزمین اصلی عیلام در شمال دشت خوزستان بوده. فرهنگ و تمدن عیلامی از شرق رودخانه دجله تا شهر سوخته زابل و از ارتفاعات زاگرس مرکزی تا بوشهر اثر گذار بوده‌است. عیلامیان نه سامی نژادند و نه آریایی آنان ساکنان اولیه دشت خوزستان هستند

ورود آریائیان

آریائیان حدود دوهزار سال پ. م. به شکل قبیله‌های کوچک در دورترین نقطه شرقی فلات ایران و در مغرب فلات پامیر و برخی معتقدند آنها در شمال کوههای هندو کش و یا در روسیه اطراف دریاچه آرال می‌زیستند.[۱۱] اینان زبان و آداب و رسوم مشترکی داشتند. در دوران باستان، اقوام هندی و ایرانی (آنان که به زبان‌های هند و ایرانی سخن می‌گفتند) خود را آریایی می‌نامیدند. نمونهٔ این اشاره‌ها را می‌توان در اوستا، سنگ‌نبشته‌های هخامنشی و متن‌های کهن هندو (مانند ریگ‌ودا) دید.

بعدها، باافزایش تعداد اعضا، این قبایل ناچار به مهاجرت شدند و به نواحی شرق و غرب و جنوب سرزمین اصلی خود کوچ کردند. دلیل اصلی مهاجرت آنها مشخص نیست، اما به نظر می‌رسد دشوار شدن شرایط اقلیمی و کمبود چراگاه‌ها، از دلایل آن باشد. مهاجرت آریائیان به فلات ایران یک مهاجرت تدریجی بوده و در دوره‌های مختلفی صورت گرفته‌است که در پایان دوران نوسنگی (۷۰۰۰ سال پ.م.) آغاز شد و تا ۴۰۰۰ پ.م. ادامه داشته‌است. آریاییان ساکن سرزمین‌هایی هستند که از دورترین مرزهای شرقی هندوستان تا اروپا امتداد دارد. به همین جهت به آنان نژاد هندو-اروپایی گفته می‌شود.

نخستین آریایی‌هایی که به ایران آمدند شامل کاسی‌ها (کانتوها - کاشی‌ها)، لولوبیان و گوتیان بودند. کاسی‌ها تمدنی را پایه گذاری کردند که امروزه ما آن را بنام تمدن تپه سیلک می‌شناسیم. لولوبیان و گوتیان نیز در زاگرس مرکزی اقامت گزیدند که بعدها با آمدن مادها بخشی از آنها شدند. سه گروه بزرگ آریایی به ایران آمدند و هر یک در قسمتی از ایران سکنی گزیدند: مادها در شمال غربی ایران، پارس‌ها در قسمت جنوبی و پارت‌ها در حدود خراسان امروزی. نخستین دسته از آریاییان که در نواحی غرب ایران موفق به تشکیل حکومت شد، قوم ماد بود. پارس‌ها، قوم دیگر آریایی، ابتدا در نواحی شمال و غرب ایران ساکن شدند و سپس به تدریج به سوی جنوب کوچ کردند. پارس‌ها شاهنشاهی هخامنشیان را بر پا کردند. پارت‌ها، دیگر قوم آریایی، ابتدا در نواحی شرقی حدود ماورالنهر می‌زیستند. آنان موفق به تشکیل شاهنشاهی اشکانی شدند.

تورانی‌ها و سکاها نیز از اقوام آریایی بودند که از سوی شمال به سرزمین ایران وارد شدند. این اقوام تمدنی پایین تر از دیگر اقوام آریایی داشتند. دسته‌ای از سکاها که از راه قفقاز به داخل ایران راه یافتند، ابتدادردامنه کوههای زاگرس جای گرفتند. اما بعدها به سکستان رفتند و آن سرزمین را به کانون تمدنی بزرگ، (شهر سوخته زابل) بدل ساختند. بیشتر افسانه‌های شاهنامه، درمیان قوم سکا و سرزمین ایشان که سکستان و بعدها سیستان خوانده شد اتفاق افتاده‌است.

واژه آریا که معنای آزاده، شریف و بزرگوار می‌دهد به قومی از نژاد هندواروپایی گفته می‌شدکه نیاکان مردمان سرزمینهای ایران، بخشی از آسیای میانه و هندوستان و بخش‌هایی از اروپاهستند. (البته گسترهٔ تاریخی این دو سرزمین که در برگیرندهٔ بخش‌هایی از شبه قارهٔ هند، آسیای میانه، خاور میانه و آسیای کوچک امروزین است).

درباره خاستگاه آریائیان که در نوشته‌های کهن اوستا از آن به نام ایرانویج نام برده شده‌است چند دیدگاه طرح شده‌است:

یکی از این دیدگاه‌ها می‌گوید که آریائیان در حدود هشت‌هزار سال پیش در جنوب سیبری و در اطراف دریاچه آرال می‌زیستند که با مهاجرتی که به طرف جنوب داشتند بخشی به هند و افغانستان و بخشی نیز به طرف کوههای قفقاز حرکت کرده‌اند که قوم‌های ماد و پارس از کوهها گذشتند و در اطراف دریاچه ارومیه سکنی گزیداند و بخش دیگری به سمت اروپا حرکت کردند. دیگر دیدگاه‌ها آناتولی؛ آذرآبادگان؛ قفقاز و... را خاستگاه نخست این قوم می‌داند.

تازه‌ترین دیدگاه در این باره را جهانشاه درخشانی طرح کرده‌است. درخشانی خاستگاه این قوم را بستر کنونی خلیج فارس می‌داند که در دوران یخبندان بی آب بوده و پس از بالا آمدن آبهای دریای آزاد آریاییان به تدریج به فلات ایران و پهنه‌های میان‌رودان تا اسرائیل کوچ کرده‌اند و تمدن‌های آغازین آن دیارها را بنیاد گذارده‌اند. بر پایه همین دیدگاه پهنه‌های شمالی نمی‌توانسته‌اند خاستگاه آریائیان بوده باشند زیرا هوای سرد دوران یخبندان امکان زیست در آن مناطق را نمی‌داده‌است

منابع:

  • تاریخ ماد. ایگور میخائیلویچ دیاکونوف. ترجمه کریم کشاورز، تهران: نشر امیرکبیر.
  • تاریخ ایران باستان. دیاکونوف، میخائیل میخائیلوویچ. روحی ارباب. انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ دوم ۱۳۸۰
  • کمرون، جرج. ایران در سپیده دم تاریخ. ترجمه حسن انوشه. تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۷۹

 

عیلامیان

عیلامیان

ایلامیان یا عیلامی ها مجموعه اقوامی بودند که از هزاره چهارم تا هزاره نخست پیش از میلاد، بر بخش بزرگی از مناطق جنوب باختری پشتهٔ ایران فرمانروایی داشتند. بر حسب تقسیمات جغرافیایی سیاسی امروز، ایلام باستان سرزمین های خوزستان، فارس، ایلام و بخش هایی از استان های بوشهر، کرمان، لرستان و کردستان را شامل می شد. ایشان نه آریایی بودند و نه سامی و زبانشان زبانی تکخانواده است. بعنی خویشاوندی آن با هیچ خانواده زبانی در جهان اثبات نشده است. ولی برخی از دانشمندان زبان آنها را با زبان دراویدیان هند هم خانواده می دانند. ایلامیان فاقد خصوصیت هایی بودند که بتوان نام امپراتوری را برای گستره فرمانروایی ایشان به کار گرفت. امپراتوری، بیشتر به نظام سیاسی گفته می شود که توانسته باشد، مردمان متفاوت و متعدد را در یک واحد سیاسی، هماهنگ سازد و آنها را زیر چیرگی یک نظام مرکزی درآورد. در صورتی که پادشاهی ایلام در اوج برتری اش، سیادتی زودگذر بر بخش هایی از میان دو رود (بین النهرین) داشته و حتی تمامی پهنه سرزمین ایران آن روزی را هم شامل نمی شده است. هر چند پادشاهی ایلام اتحادی از ایلات و طوایف منطقه را شامل می شد، اما چنین اتحادی لزوما" به معنی امپراتوری نبوده، خواننده را به دچار اشتباه می سازد.

گفتنی است که اطلاعات ناقص ما از جغرافیای تاریخی ایلام، ناشی از کمبود مدارک و اسناد مکتوب و نیز عدم آشنایی با تمامی سرزمین های این پادشاهی است. و هنوز هم نمی توان مکان دقیق شمار اندک شهرهای ایلامی را که در متون کهن از آنها یاد رفته، به درستی تعیین نمود. از سوی دیگر گستردگی جغرافیایی ایلام در منابع باستان، با توجه به شرایط سیاسی و رویکرد نویسندگان باستان، همواره به یکسان یاد نشده است، و این که نویسنده از میان دو رود، شوش یا زاگرس بوده باشد، به تفاوت حدود این قلمرو را ذکر کرده اند. البته نوشتار و نقش های برجسته به دست آمده، حضور ایلام را در سرتاسر خوزستان، از جنوب تا لیان و از خاور تا انشان نشان می دهد ؛ در عین حال، هرگاه ایلامی ها قدرت و فرصتی یافته اند، نقشی را در سیاست میان دو رود هم ایفا نموده اند و حتی بر بخش هایی از آن سرزمین، اگر چه کوتاه مدت، فرمان راندند.

مناطق ایلامی مرتفع به خوبی شوش شناخته شده نیستند، زیرا بررسی و حفاری در این مناطق تنها در چند ساله اخیر است که اندکی قوت گرفته و به صورت منظم و علمی دنبال شده است؛ هم از این رو، در این مقاله ها تأکید کلی بر فرهنگ ایلامی، مختص به فرهنگ جلگه خوزستان و به ویژه شوش دارد.

● ریشه شناسی

عیلامیان خود، سرزمینشان را هالتامتی می خواندند. اکدیان واژه هالتامتی را بر اساس قواعد زبان خود علامتو تلفظ می کردند و این واژه در تورات به صورت علام (Elam) نگاه داشته شده است. علامتو در زبان اکّدی به معنای سرزمین مرتفع است. در حقیقت سرزمین های نیمه کوهستانی غرب ایران که در بعضی جاها ارتفاع چندانی نیز از زمین نداشتند برای ساکنان جلگه های پست عراق کنونی سرزمین مرتفعی محسوب می شد. این نام تا سده ۱۳م پ.م به این ناحیه اطلاق می شده اما از آن زمان به بعد در سنگ نبشته های عیلامی و بومی آن را "انشان سوسنکا" یا سرزمین "انشان و شوش" نامیده اند؛ علت پیدایش این نام به ظاهر به قدرت رسیدن حکومت ایالت انشان بوده که بر نواحی اطراف نیز استیلا یافته بود.

در سنگ نبشته های دوران هخامنشی از انشان با عنوان انزان یاد شده است، اما بابلی ها و آشوری ها هنوز هم آن سرزمین علام می خواندند. هخامنشیان چون با ایالت اوژ (هوز) که قسمتی از کهکیلویه امروزی را شامل می شده همجوار بوده اند، سرزمین عیلام را به نام اوژ می خواندند و به همین سبب در متن پارسی سنگ نبشته های آنان هم هر جا که سخن از این سرزمین رفته، به صورت اوژ ثبت است. این واژه در نوشتار های ایلامی به دو صورت خوز و اوز خوانده می شده است.

مورخان یونانی گفته اند که در ناحیه خاوری شهر کنونی اهواز، مردمانی به نام اوکسی ساکن بوده اند. این واژه، یونانی شده «اوژ» است.

در زبان پهلوی، وازه «اوژ» پارسی به صورت «هووج» تلفظ شده است.

در زبان ایرانی باستانی تغییر حرف "ه" به "خ" معمول بوده که نمونه های آن را می توان در «هور زمیه» = خوارزم و «هور» = خور(شید) دید.

امروزه، نام های هالتامتی و اوژ، در واژگان ایالاتی چون ایلام و خوزستان (به معنی سرزمین خوز ها) نگاه داشته شده است.

● دودمان آوان

عیلام از زمان های کهن روابط نزدیک با سومر داشت؛ روابطی که گاه دوستانه و زمانی خصمانه بوده است. دولت های کوچک عیلامی تقریبا همزمان با دولت های تازه سومر در هزاره سوّم پیش از میلاد پایه گذاری شدند. بسیاری از آنها را به نام می شناسیم؛ همچون: «آوان»، «آدامشول» (یا همان هالتامتی، به زبان عیلامی=عیلام)، «سیماش»، «باراخسه» یا «باراهشی»، «شوش» و ... .

«آوان» در سراسر دوره نخستین تاریخ، سرآمد شهرهای خاور زمین بود. شوش در آن زمان تنها از اهمیت تجاری برخوردار اما، سرنوشت سیاسی آن گره ای سخت با سرنوشت آوان خورده بود.

«آوان» همچنین یکی از شهرهای کهن ناحیه عیلام بوده که موقعیت آن بدست نیامده است؛ برخی بر این باورند که در شمال شهر شوش یا حتی در جنوب لرستان، نزدیک دزفول قرار داشته است.

دودمان آوان، نخستین دومان دوره تاریخی عیلام است. «پلی» (Peli) این دودمان را در ۲.۴۷۴ ق.م پی افکند. جانشینان او را که همگی عیلامی خالص بودند، تنها به نام می شناسیم. «تاتا»، «اوکو تاهش»، «هی شود»، «شوشون تارنا»، «ناپی ایلخوش» و «کیکو سیمه تمتی». البته این ها برای ما چیزی مگر مشتی اسم نیستند.

اما با هشتمین پادشاه از این دودمان، یعنی «لوهی ایشان»، و نیز جانشین او «هیشپ راتپ»، برای نخستین بار به روشنایی کامل تاریخ عیلام گام می نهیم. زیرا این دو پادشاه، هم دوره با یکی از جالب ترین شخصیت های روزگار باستان، یعنی «سارگن»، پادشاه اکّد (۲.۳۳۴ ۲.۲۷۹ ق.م) بودند.

او در پی دو حمله به کوهنشینان عیلامی، شهرهای بسیاری را به تسخیر خود درآورد. این گونه به نظر می رسد که «لوهی ایشان» شاه آوان، در جنگ با سارگن اکّدی کشته شده باشد، زیرا کمی بعد، «هیشپ راتپ» را می بینیم که خراجگذار جنگاور اکّد شده است و از آنجا که یک استوانه از سارگن در شهر شوش یافت شده است می توان گفت که شاید این شهر نیز به تسخیر پادشاه اکّد درآمده بود.

پس از درگذشت سارگن، دولت آوان نیز همچون دیگر شهر دولت ها، در برابر «ریموش» شاه تازه اکّد (۲.۲۷۹ ۲.۲۷۰ ق.م)، شورش کرد. کوهنشینان اگرچند در برابر ریموش دلیرانه درایستادند، اما او نیز همچون سارگن، فاتحی بزرگ بود و سرانجام توانست همه شورش ها را فرونشاند و حتی شوش نیز به دست رزم آوران ریموش افتاد.

احتمال دارد که «هِلو» شاه بعدی دودمان آوان، بمنظور رویارویی با قدرت امپراتوری اکّد، به «انشان» و «شریهوم» لشکر کشیده باشد، زیرا «مانیشتوسو» سوّمین شاه اکّد (۲.۲۷۰ ۲.۲۵۵ ق.م)، سپاهیان خود را به آن ناحیه فرستاد، و «هِلو» شاه شکست خورده عیلام را به اکّد برد.

در دوران پادشاهی «نارام سین» شاه اکّد (۲.۲۵۵ ۲.۲۱۸ ق.م)، شوش که همواره تحت تأثیر تمدّن سومر بود، به سرعت زیر تأثیر اکّد قرار گرفت؛ در این دوره، زبان اکّدی تا اندازه ی زیادی جای زبان عیلامی را می گیرد و حتی نام های افراد نیز به طور عمده، سامی می شود.

در دیگر نواحی عیلام بزرگ، زبان و فرهنگ بومی دست نخورده به جا ماند و دلیل آن، پیمانی است میان یک پادشاهی بومی، به احتمال زیاد «هیتا» شاه بعدی آوان، با «نارام سین»، که به زبان عیلامی نوشته شده است. این پیمان با یاری از خدایان گوناگون آغاز می شود و در پی آن، سوگندی می آید که متن آن چنین است: «دشمن نارام سین دشمن من، دوست نارام سین دوست من است». فرمانرای عیلامی آشکارا تابعیت خود از پادشاه اکّد را می پذیرد.

نارام سین که می دانست خدمت صادقانه در طی سال های دراز را چگونه پاداش دهد، «انام مونه»، شخصی را که پیش از آن تنها ایشاکو (فرماندار) ی شوش بود، «شاکاناکو» (فرمانروا) ی عیلام گرداند. شاید مقامی که وی رها کرده بود (فرمانداری شوش)، به دست عیلامی شایسته و با کفایتی به نام «پوزور اینشوشیناک» افتاده باشد. این شاهزاده که دوست داشت خداونان خویش را خشنود سازد، در آغاز سنگ نبشته های خود را به زبان اکّدی می نوشت، اما چندان نگذشت که در کنار زبان اکدی، زبان پیش از عیلامی را نیز به کار بست.

پس از چندی، شاید با مرگ یا برکناری «انام مونه»، پوزور اینشوشیناک را در مقام شاکاناکوی عیلام می بینیم. این سمت تازه که افزایش قدرت وی را نیز در پی داشت، او را به دست زدن به فتوحات خارجی کشاند. دور نیست که وی به نارام سین اعلام کرده که تنها به مطیع ساختن دست نشاندگانی می پردازد که از اطاعت خداوند اکّد سرپیچیدند.

او خود می گوید که چون «کیماش» و «هورتوم» به جنگ با او پرداختند، وی آنان را بشکست و «هوپ شانا» را را غارت کرد. از این رو به احتمال فراوان نارام سین فردی احتیاط کار بوده زیرا پوزور اینشوشیناک وارد سرزمین هایی شده بود که دست کم، به طور اسمی در قلمرو شاه اکّد قرار داشت. فرمانروای عیلام همچنین مدعی است که سی شهر دیگر را بگشود. از این شهر ها به «کاشِن» اشاره می کند که نخستین اشاره تاریخی به سرزمین کاسی ها است و «گوتو»، که به طور مسلم به تماس با گوتیان اشاره دارد.

غنایمی که از شهر های تسلیم شده گرفته می شد، شوش را توانگر ساخت و او، نیایشگاه تازه ای برای اینشوشیناک، خدای شهر شوش ساخت.

هنگامی که در اکّد، نارام سین جای خود را به «شارکالیشاری» (۲.۲۱۸ ۲.۱۹۳ ق.م) داد، فرمانروای عیلام با یک کینه جویی اعلان استقلال کرد. او با «زاهارا» یعنی سرزمینی که در گذشته، عیلام و براهشی را در برابر ریموش یاری داده بود، متحد گردیده و در آغاز پادشاهی شارکالیشاری، به سرزمین اکّد تاختن اورد. سپاهیان او تنها پس از رخنه در ناحیه «اوپیس» (در مرکز اکّد)، پس رانده شدند. پوزور اینشوشیناک که از این پیروزی جانی گرفته بود زیرا به سلامت بازگشتن از سرزمین پادشاه اکّد، شاه چهار بخش جهان را نمی شد کمتر از پیروزی دانست، بیدرنگ بعنوان جانشین «هیتا»، تاج شاهی اوان را بر سر نهاد.

در این میان، گوتیان نیز سر به شورش برداشتند. آنان نیز با نیرویی که درایستان در برابر آن امکان نداشت، به سرزمین های سومر و اکّد هجوم اوردند. شارکالیشاری دلیرانه کوشید تا جلوی این موج را بگیرد، اما کوشش های او سودی نبخشید و او خود، شکار گوتیان شد.

مقارن این روزها، عیلامیان و دودمان «آوان» نیز از صحنه تاریخ خاورزمین بیرون می روند. پوزور اینشوشیناک دوازدهمین و آخرین پادشاه آوان بود و با زوال ناگهانی او، این سرزمین در تاریکی فرو رفت. چنین می نماید که عیلام نیز همانند سومر و اکّد زیر موج گوتیان فرو رفته باشد.

● دودمان سیماش

پس از فروپاشی قدرت گوتیان در میان دو رود (۲.۱۱۳ ق.م)، در سرزمین های عیلامی نیز که گویا از زیر سلطه بیرون رفته بودند، دودمان های محلی سربرآوردند. یکی از این دودمان ها، دودمان سیماش بود که «گیرنامه» آن را پی افکند.

همزمان، بوجود آمدن دولتی نیرومند در باختر عیلام، یعنی دودمان سوّم اور، تا مدّتی اجازه هر گونه قدرت نمایی را از دودمان سیماش و دیگر عیلامیان می گرفت. تاخت وتاز های شولگی دوّمین شاه دودمان سوّم اور (۲.۰۹۵ ۲.۰۴۷ ق.م) به سرزمین های عیلامی، در عمل آنها را خراجگذار و تسلیم دولت اور ساخت و حتی شوش و انشان به طور کامل زیر فرمان شاه اور بودند و می توان گفت که عیلام، به تمام معنی یکی ازولایات اور گردید.

تنها در دوران پادشاهی «گیمیل سین» (۲.۰۳۸ ۲.۰۲۹ ق.م) چهارمین شاه دودمان سوّم اور بود که سیماش توانست بعنوان یک دولت مستقل، به رونق و شکوفایی خود ادامه دهد. در این سرزمین، در پی «گیرنامه»، «تازیتا ی یکم»، «اباراتی»، و «تازیتا ی دوّم» به پادشاهی رسیده بودند.

«انبی لوهان» پادشاهی بعدی سیماش، هم دوره با «اِبی سین»، واپسین شاه دودمان سوّم اور (۲.۰۲۹ ۲.۰۰۴ ق.م) بود. ناتوانی اِبی سین از یک سو و سربرافراشتن دودمان های محلی نیرومند در سومر و اکّد و عیلام از سوی دیگر، موجب زوال قدرت دودمان سوّم اور گشته بود. در ۲.۰۰۷ ق.م، انبی لوهان از سیماش رهسپار زمین های پست عیلام شد و وارد شوش گردید. اِبی سین همچون پادشاهی راستین به رویارویی مهاجم شتافت و او را شکست داد. او پس از این پیروزی می گوید که در یک روز سرزمین «اواک»، و شهر های «آدامدون» و «شوش» را از پای درآورد و انبی لوهان را به اسارت گرفت.

اما نادیده گرفتن وجود سیماش نیز ممکن نبود. پادشاه بعدی آن به نام «کینداتو» باری دیگر شورش کرد. شوش را بگرفت و سلطه او مطلقه و استبدادی بود. اما وی تدبیر ماهرانه ای اندیشید و پیش از همه، به قربانی کردن برای خدای محلی اقدام نمود. دبیران بعدی می گویند که وی از سر دینداری و پارسایی، نیایشگاه اینشوشیناک را بازسازی کرد. در این میان، سرزمین های دیگری را که در گذشته زیر سلطه اور بودند به سوی خود کشاند. برای نمونه، «هوهونوری» از فرمان اِبی سین سرباز زد. کینداتو سزمین هوهونوری را «کلید گشودن سزمین عیلام» و در جای دیگر «کلید گشودن سرزمین انشان» می نامد.

سرانجام مردم عیلام، یا انشان و سیماش، به اور تاختند، و اِبی سین، واپسین پادشاه اور را همراه با خدایش ناننار، به انشان بردند (۲.۰۰۴ ق.م).

نمی دانیم کینداتو از این پیروزی چه غنیمتی آورد. نام او چنان به سرعت از یاد آیندگان رفت که افتخار فتح او را انکار کردند و ویران سازی اور را به دیگری نسبت دادند.

در سیماش کینداتو تسلیم «ایدادو ی یکم» شد. ایدادو به احتمال فراوان دوره کار خود را با سمت ایشاکوی شوش آغاز کرد؛ سپس هم ایشاکوی شوش و هم شاکاناکوی سرزمین عیلام گردید و سپس، به عنوان شاه سیماش یا چنانکه خود می گوید، «شاه سیماش و عیلام» دست یافت.

با سقوط پادشاهی اور، شهر کشور های کوچک سومری، آن استقلال محلی را که پیش از وحدت این سرزمین به دست دولت اور از آن برخوردار بودند، بازیافتند. یکی از این پادشاهی ها، دولت شهر «ایسین» بود. «گیمیل ایلیشو» جانشین بنیان گذار دودمان ایسین (۱.۹۸۵ ۱.۹۷۵ ق.م) به ما می گوید که «ناننار»، خدای شهر اور را از انشان بازآورد. وی نمی گوید که آیا این کار را با توسل به نیروی نظامی انجام داده یا به تدبیر سیاست، اما در همان روزها، در سیماش، کینداتو تسلیم ایدادو می شود.

ایدادو اینشوشیناک به احتمال فراوان دوره کار و فعالیت خود را با سمت ایشاکوی شوش آغاز کرده بود. سپس هم ایشاکوی شوش و هم شاکاناکوی سرزمین عیلام گردید و سرانجام، بعنوان ایدادو ی یکم، شاه سیماش یا چنانکه خود می گوید «شاه سیماش و عیلام» گردید.

«تان روخوراتیر» (۱.۹۹۰ ۱.۹۷۰ ق.م) پسر ایدادو نیز، دوره فعالیت خود را در مقام ایشاکوی شوش آغاز کرد و سرانجام هشتمین شاه سیماش شد. او با ازدواج با «مِکوبی»، دختر «بیلاما» ایشاکوی اِشنوننا (ح. ۱.۹۷۵ ۱.۹۶۰ ق.م)، بیدرنگ وارد زندگی و دسیسه های سیاسی سومر شد.

نهمین شاه سیماش «اباراتی دوّم» (۱.۹۷۰ ۱.۹۶۰ ق.م) بود که به احتمال او نیز با پشت سر گذاشتن مناصب پایین تر به پادشاهی رسید. پس از او، «ایدادو ی دوّم» (۱.۹۶۰ ۱.۹۲۹ ق.م) پسر تان روخوراتیر، از بخت بهتری برای پادشاهی برخوردار بود. او نیز زندگی سیاسی اجتماعی خود را با سمت ایشاکوی شوش آغاز کرده بود.

در این میان، پادشاه نیرومندی به تخت یکی از چندین پادشاهی ناحیه سومر و اکّد برآمده بود. او «گونگونوم» (۱.۹۳۳ ۱.۹۰۶ ق.م)، شاه لارسا بود. او پس از نشستن بر تخت شاهی، بیدرنگ برای کشورگشایی رهسپار شمال خاوری شد. در این ناحیه، شهر «دِر» هنوز از استقلال برخوردار بود. گونگونوم به سرعت بر «آنوموتابیل» پادشاه آن شهر پیروز شد و او ره به مرتبه شاکاناکو فرود اورد و سپاهیان دِر را به لشکریانی که خود از لارسا آورده بود ملحق ساخت.

در سال ۱.۹۲۹ ق.م، گونگونوم برای ویران کردن شهر «باشیمو»، در کوههای خاوری رخنه کرد. این اقدام، یک حمله سرراست به ایدادو ی دوّم شاه سیماش بود.

از انگیزه هایی که این جنگ را برانگیخت چیزی نمی دانیم. اما انگیزه این جنگ هر چه بود، این قدر پیداست که بهنگامی که گویا پادشاهی سیماش در اوج توانایی بود، این جنگ پی آمدهای ناگواری برای عیلام به بار آورد.

کتیبه اکّدی آنوموتابیل شاکاناکوی دِر که در ۱.۹۲۷ ق.م نوشته شده است می گوید که چطور گونگونوم، مردم انشان، عیلام و سیماش را گردن زد، و چگونه براهشی را ویران ساخت. خود ایدادو شاه سیماش ناگهان ناپدید می گردد.

همه این ها چنان بسرعت روی داد که در دوره های بعدی بسیاری از دبیران عیلام درباره آنها حیران و سردرگم ماندند. آنان، نام دو پادشاه را که تصور می رفته پس از ایدادو ی دوّم به تخت برآمده باشند به دست می دهند. این دو پادشاه یکی «ایدادو ناپیر» (ایدادو خداست» و دیگر «ایدادو تمتی» (ایدادو خداوند است) بودند. اما از ظاهر این نام ها به طور کامل پیداست که نام هایی ساختگی اند. در اثبات دروغ آن دبیران عیلامی که در کوششی میهن دوستانه، اما با تحریف تاریخ، می خوایتند چنان فرانمایند که دودمان شاهی همچنان به فرمانروایی ادامه می دهد، لوحی در شوش پیدا شده که آغازگاه تاریخگذاری شانزدهمین سال پادشاهی گونگونوم در سال ۱.۹۱۶ ق.م بر آن نقش بسته است. هیچ توضیحی نمی توان داد مگر آنکه گونگونوم فرمانروای لارسا، ایدادو شاه سیماش را در جنگ بشکست و بکشت، و شوش را ضمیمه قلمرو امپراتوری رو به رشد خود کرد.

بدین ترتیب پادشاهی عیلام بسرعت فروپاشید، دودمان سیماش برافتاد، و بخشی از عیلام زیر سلطه بیگانه درآمد.

● دودمان اباراتی

دیدیم که در روزگاران نخستین، قدرتی تواناتر از هر قدرتی که در سومر قرار داشت، به ظاهر در بلندی های عیلام حکومت می راند. پیدایش دودمانی در آوان را که هم دوره با پادشاهان اکّد بود دنبال کردیم و فروپاشی هر دو را پس از تهاجم سپاهیان گوتیوم پی گرفتیم. دیدیم که به موازات دودمانی که پس از سال های سخت و سیاه فرمانروایی گوتیان در اور واقع در سومر سربرآورد، دودمان دیگری در سیماش که سرزمینی عیلامی بود فرمانروایی داشت که سرانجام حکومت اور را برانداخت. پس از آن دیدیم که آخرین شاه سیماش خود اسیر یکی از پادشاهان سومر گردید و عیلام باری دیگر، فرمانگذار مهاجمی جنگجو شد.

اکنون با عیلامی مغرور دیدار می کنیم که حتی هنگامی که سرزمین خودش سراسر اشباغ از فرهنگ سومری بود، سرزمین سومر را در تصرف خویش نگه داشت.

تاخت و تاز های اَموری ها به میان دو رود (میانه سده بیست و یکم ق.م)، تهاجم «ایلو شوما» شاه آشور (ح. ۱.۹۰۵ ۱.۹۰۶ ق.م) به سرزمین سومر، پایه گذاری دودمان نخست بابل (۱.۸۹۴ ق.م)، نبردهای پی در پی پادشاهان بابل و لارسا با اَموری ها، موجب آشوب و اغتشاش در میان دو رود شد.

این آشوب و اغتشاش در ناحیه میان دو رود باری دیگر به عیلام آزادی کامل داد؛ و در این سرزمین، دودمانی به قدرت رسید که به اندازه دودمان نخست بابل، که آوازه ای بلند دارد، دوام آورد و به تقریب، به اندازه آن اهمیت داشت. این دودمان را «اباراتی» پی افکند (۱.۸۶۵ ق.م)؛ لقب کامل اوف «شاه انزان و شوش» بود و این دودمان را به نام پایه گذار آن، «دودمان اباراتی» می نامیم.

● عیلام در اوج

اگر چند فتوحات «شیلهاها» (۱.۸۴۵ ۱.۸۳۱ ق.م) پسر اباراتی بر ما ناشناخته است، اما نسلی در پی نسل دیگر تبار خود را به او می رساندند و خاطره فعالیت های او را یاد می کردند. او بود که شاهان کوچک محلی ساخت و بالاترین لقب در آن سرزمین را که از آن خود او بود، «سوکل ماه» (پیک برکشیده) خواند. این لقب اهمیتی بیش از «شاه» داشت که به احتمال به ارتباط پادشاه با خدایان اشاره می کند و شاید معنی «پیامبر» و یا حتی «فرشته» بدهد.

«شیلهاها» استفاده از لقب دیگری به نام «آدا» (پدر) را نیز آغاز کرد. بیگمان این لقب به رابطه پادشاه با مردم عیلام اشاره دارد. لقب سوّم، یعنی «شاه» بر شخصی که از سوی عیلام به حکومت شهرهای سومری منصوب می گشت، گفته می شد.

همچنین مناصبی چون «سوکل عیلام و سیماش» و «سوکل شوش» را نیز برقرار ساخت. واژه سوکل به معنی «وزیر» یا «تام الاختیار» است؛ و چون شوش شهری اکّدی شده بود، سوکل آن کمترین اهمیت را در قلمرو سرزمین عیلام داشت. با این همه او می توانست امیدوار باشد که به قدرت برسد؛ زیرا شیلهاها سیاست نزدیک شدن گام به گام به تاج و تخت را که در دوره های گذشته رواج داشت، بار دیگر برقرار ساخت. با درگذشت «سوکل ماه»، سوکل عیلام و سیماش خود سوکل ماه می گردید؛ سوکل شوش که اغلب وی را شاه شوش نیز می نامیدند، تا سمت سوکل عیلام و سیماش بالا می رفت و از سوی سوکل ماه، سوکل تازه ای برای شوش انتخاب می گردید. این شخص نیکبخت که به احتمال عضو فرودستی بوده است، با این گزینش سوکل ماه احتمال داشت بی آنکه کمتری خطری متوجه او شود، به تاج و تخت شاهی برسد.

در دوران پادشاهی «شیلهاها»، «شیروک دوه» سوکل عیلام و سیماش و «شیموت وارتاش» سوکل شوش بود.

در سرزمین سومر، این نه «شیلهاها» بلکه پسرش «کودورمابوک» بود که بلند آوازه گردید. این عیلامی در حدود ۱.۸۴۰ ق.م در شهر «اموتبال» از نواحی اطراف «لارسا» مسکن گزید و استقلال آن شهر را تهدید کرد. «سین ایقیشام» که تازه پادشاهی خود را در لارسا آغاز کرده بود کوشش چندانی در مبارزه علیه «کودورمابوک»، بمنظور اخراج وی از «اموتبال» نکرد، اما سال بعد به او حمله نمود.

تهاجم شاه لارسا با حمله به نواحی «کا ایدا» و «نازاروم» آغاز گردید (۱.۸۳۹ ق.م). کودورمابوک برای تلافی تهاجم «سین ایقیشام» با دولت ایسین که «زامبیا» (۱.۸۳۶ ۱.۸۳۳ ق.م) بر آن پادشاهی می کرد متحد گردید، «سین ایقیشام» در جنگ شکست خورد (۱.۸۳۵ ق.م) و کودورمابوک از سوی دولت عیلام، شخصی به نام «سیلی اَدَد» را به عنوان فرماندار لارسا تعیین کرد.

تنها یک سال بعد (۱.۸۳۴ ق.م) شاید چون «سیلی اَدَد» جرئت ورزید که در قواعد تاریخگذاری خود را «شاه» بخواند، بیدرنگ از مقام خویش برکنار گردید و «واراد سین» پسر کودورمابوک به جای او بر تخت شاهی لارسا نشانده شد. چند سالی پسر به طور اسمی پادشاه بود اما اختیار واقعی در دست پدر بود.

در سال ۱.۸۳۲ ق.م، «کازالو» و ناحیه مجاورش «موتیبال» مورد تهاجم لارسا قرار می گیرند، و «سابیوم» پادشاه بابل (۱.۸۴۴ ۱.۸۳۰ ق.م)، «کازالو» را می گشاید. این رویداد از اهمیت زیادی برخوردار است. چرا که یا باید گفت «سابیوم» متحد عیلامیان در برابر خطر مشترک آمورویی ها بوده و یا آنکه دست نشانده عیلامیان بوده است. پس از آن کودورمابوک خود گزارش می دهد که چگونه سپاهیان کازالو و اموتبال را به دم تیغ سپرد و موجودیت کازالو را که در جنگ بشدت آسیب دیده بود تضمین کرد.

از سال ۱.۸۳۱ ق.م، کودورمابوک به ناگاه از صحنه سیاست لارسا ناپدید می گردد. شاید وی را پس از درگذشت شیلهاها به عیلام فراخواندند؛ اما با به تخت نشستن خودبخودی «شیروک دوه» بر مسند سوکل ماه عیلام، و «شیموت وارتاش» بر سریر سوکل عیلام و سیماش، دیگر به حضور او نیازی نبود. شاید به او برای نامگذاری سوکل تازه شوش، «سیوه پالار هوپاک» نیاز داشتند، اما این حق نیز تنها به سوکل ماه تازه تعلق داشت. به هر تقدیر، در سراسر دوازده سال یاقیمانده پادشاهی وارادسین در لارسا، کارها همه به دست پسر سپرده شد.

درباره پادشاهی «شیروک دوه» (۱.۸۳۰ ۱.۸۱۰ ق.م) اطلاعی در دست نیست. اما چنین می نماید که «شیموت وارتاش» سوکل عیلام و سیماش در سمت خود درگذشت؛ «سیوه پالار هوپاک» ترفیع مقام یافته جانشین او شد، و «کودوزولوش یکم» نیز سوکل شوش گردید.

با درگذشت وارادسین (۱.۸۲۲ ق.م) در لارسا، فرزند دیگر کودورمابوک به نام «ریم سین» پادشاه لارسا می گردد (۱.۸۲۲ ۱.۷۶۳ ق.م). پادشاهی شصت و یک ساله ریم سین نشان می دهد که بهنگام نشستن بر تخت شاهی بیگمان کودکی خردسال بوده؛ و کودورمابوک، با به تخت نشستن او، باری دیگر در صحنه سیاست آشکار می گردد و ارتباط او با ریم سین، حتی استوارتر از رابطه اش با وارادسین بوده است.

در این میان، در سرزمین سومریان، «ریم سین» عیلامی، دست به کارهای بزرگی زد و علیه دولت شهرهای «اوروک»، «ایسین»، «بابل»، «راپیلوم» و «سوتیوم» وارد نبرد شد (۱.۸۰۷ ق.م). او مدعی است که بر همه آنها غلبه کرده است.

با غلبه «ریم سین» بر «نابی ایلیشو» که تازه پادشاهی خود را در اوروک آغاز کرده بود، شهر اوروک به تسخیر ریم سین درآمد و دولت آن سقوط کرد (۱.۸۰۲ ق.م). پیروزی ریم سین بر ایسین (۱.۷۹۲ ق.م) فتح راستینی بود. اما وی، حمورابی را که در همان سال به تخت بابل برآمده بود به حساب نیاورد چرا این قانون بخش بیباک، پس از نشستن بر تخت شاهی، بیدرنگ سیاست توسعه طلبی را آغاز کرده بود.

 

مال امیر در آینه ی تاریخ ....ایذه

 

جغرافیای تاریخی ایذه مال امیر پایتخت اتابكان لر بزرگ: بخش1

اعراب مسلمان در سال هفدهم هجری مال امیر را فتح كردند و از آن پس این شهر مورد توجّه آنان قرار گرفت. در دوران اسلامی و با تشكیل حكومت های ایرانی،

شنبه ۲۵ ارديبهشت ۱۳۸۹ ساعت ۱۹:۰۵

 سرویس مقالات ایبنا نیوز /

بقلم: عزت اله عبدالهی نوروزی / دانشجوی دكتری تاریخ دانشگاه اصفهان

چكیده:
«مال امیر(1)» شهری است كه در طول تاریخ فراز و نشیب هایی داشته است. این شهر از مناطق جنوب غربی ایران است كه عیلامی ها بر آن حكمرانی می نمودند و آثار و كتیبه های به جای مانده از دوران عیلامی مانند: اشكفت سلمان(2) و كول فره(3) در این منطقه خود گویای این حقیقت است. مال امیر پس از عیلامی ها در دوره حاكمیت مادها، هخامنشیان، اشكانیان و ساسانیان همچنان یكی از شهرهای مهم و تأثیرگذار در روند تحولات سیاسی، اقتصادی این سلسله ها بوده است.

اعراب مسلمان در سال هفدهم هجری مال امیر را فتح كردند و از آن پس این شهر مورد توجّه آنان قرار گرفت. در دوران اسلامی و با تشكیل حكومت های ایرانی، مال امیر تحت نفوذ و سیطره ی حكومت های دیلمیان، آل زیار و آل بویه قرار گرفت. پس از آن در نیمه ی دوم قرن ششم تا سال (827ه.ق.) به عنوان مركز زمامداری حكومت محلّی اتابكان لر بزرگ انتخاب شد.

در این مقاله، جغرافیای طبیعی و انسانی مال امیر، اسامی این شهر در گذشته، جایگاه مال امیر در متون قدیم جغرافیایی و پیشینه ی تاریخی آن و وضعیت مال امیر در قرون اولیه اسلامی و در دوره ی اتابكان بررسی و تحلیل شده است. این پژوهش با روش توصیفی و تحلیلی بر پایه ی منابع كتابخانه ای است و پس از ارزیابی داده های تاریخی و تجزیه و تحلیل آنان به سازماندهی و استنتاج از آن پرداخته است.


واژه های كلیدی:


اتابكان، ایذج، لر، لر بزرگ، مال امیر


مقدّمه:
تاریخ كهن مال امیر، مركز زمامداری اتابكان لر بزرگ، با سنّت های دیرین خویش و آثار عظیم باستانی و تاریخی - كه حاكی از پیشینه ی تاریخی شهر است - برای محققّان و مورّخان تاریخ هنوز به روشنی شناخته نشده است. این بخش از جغرافیای ایران كه از زمان عیلامی ها مسكون بوده و اقوام مختلف بر آن حكمرانی نموده اند، با وجود اهمّیت تاریخی كه دارد، كمتر مورد توجّه قرار گرفته است. حتّی تاریخ نگاران كلاسیك سده های میانه در آثاری چون منتخب التواریخ معین الدین نطنزی، شرفنامه بدلیسی، تاریخ گزیده مستوفی و آثاری از این دست نیز به ذكر اشاراتی كوتاه در مورد آن اكتفا كرده اند.

اگر معبد شمی و مجسمه های مختلف این معبد یافته نمی شد و یا كتیبه های اشكفت سلمان و كول فره - كه بر روی تخت سنگ های عظیم نقش بسته است – و یا آثار بر جای مانده از دوره ی اتابكان لر و صدها اثر تاریخی به جای مانده از گذشته نبود، متون تاریخی گذشتگان هرگز روزنه ای در جهت شناخت این منطقه نشان نمی دادند و پیشینه ی آن همچنان مجهول و ناشناخته باقی می ماند.

این پژوهش با رویكردی تحلیلی سعی در بازشناسی و معرفی پیشینه ی تاریخی مال امیر و زندگانی بومی مردمی دارد كه در پهنه های طبیعی و مسیر دشواری های سیاسی و حوادث مرگبار همیشگی روزگاران، مقاومت و پایداری كرده اند. همین رویكرد باعث شده كه به واكاوی متون جغرافیایی و تاریخی گذشته پرداخته

شود و در این متون مال امیر و اوضاع آن در گذشته بازشناسی گردد.

پیوند حیات سیاسی حكومت اتابكان لر بزرگ بر مال امیر با شرایط و ویژگی های جغرافیایی و انسانی آن، قابل تأمل است. بی تردید تأثیر شرایط ویژه ی ژئوپولتیكی افزون بر عوامل طبیعی در حیات سیاسی این شهر باعث توجّه حكام و فرمانروایان محلی و مركزی ایران به آن بوده است. لذا انگیزه ی دیگر این پژوهش، بررسی و تحلیل وضعیت این شهر در دورانی است كه به عنوان مقّر و مركز اتابكان لر بزرگ انتخاب شده

بود.
جغرافیای طبیعی و انسانی مال امیر

شهرستان مال امیر در میان سلسله جبال زاگرس محصور شده است و در منتهی الیه ساحل سمت چپ رود كارون و شمال شرقی استان خوزستان واقع است. این شهرستان از سمت غرب و شمال غربی به مسجد سلیمان، از سمت شرق و شمال شرقی به استان چهار محال بختیاری و از طرف جنوب به منطقه جانکی منتهی می شود. شهرستان ایذه (مال امیر) با موقعیت کوهستانی، آبادی ها و مزارع، در دره ها و جلگه های بین كوه ها واقع شده است که مهم تر از همه دشت یا جلگه مال امیر است.
آب کارون از کناره ی شرقی و شمالی مال امیر می گذرد، امّا چون بستر رودخانه نسبت به سطح زمین پائین تر است در کشاورزی از آن استفاده نمی شود از این جهت بیشتر خاک آن دیم است و آبهای کوچک شور و شیرین در میان جلگه ها و دره های آن جاری است که از هر کدام، مقداری از زمین ها سیراب می شود. مؤلف معجم البلدان به این ویژگی های جغرافیایی مال امیر اشاره نموده است. (24/1362: 61)
کوههای بزرگ این منطقه عبارتند از: «وَرِ زَرد» و «پیان». این دو کوه در نواحی شمالی آن، کوه معروف «آسماری» و «موردفل» در سمت جنوب غربی و کوه «منگشت(4)» در ناحیه جنوب شرقی این شهرستان واقع شده اند. مال امیر بین 31 درجه و  48 دقیقه عرض شمالی از خط استوا و 49 درجه و 54 دقیقه طول شرقی نسبت به نصف النهار مبدأ قرار گرفته، بلندی آن از سطح دریا 764متر است. (9/1364: 429 و 11/ 1359: 61)

میزان باران سالانه شهرستان به طور متوسطه 400 میلی متر است که در فصل زمستان گاهی در ارتفاعات به صورت برف نازل می شود. متوسط درجه در مال امیر 24 درجه است و 8/6189 کیلومتر مربع مساحت دارد.
این شهرستان به دلیل قرار گرفتن در حاشیه کوه های زاگرس عمدتاً دارای آب و هوای کوهستانی است. زمستان ها سرد و تابستان های معتدل از وی‍‍ژگی های آن است.

پوشش گیاهی اراضی به دلیل کوهــستانی بودن منطقه به ویژه در بخش های شمالی به صورت جنگل است، به طوری که اراضی جنگلی مال امیر با وسعتی در حدود 220000 هکتار، بیش از 60 درصد کل جنگل

های خوزستان را به خود اختصاص داده است.

به علت وجود مراتع نسبتاً غنی و شرایط مساعد آب و هوایی، دامپروری منطقه پر رونق و محل قشلاق ایل بختیاری است. محصولات مهم آن غلات، برنج، صیفی و حبوبات است.

مال امیر شامل دو بخش دهدز و مرکزی و 10 دهستان است. جمعیت کل شهرستان ایذه (مال امیر) مطابق آمارگیری سال 1371 بالغ بر 149423 نفر بوده است که از این میزان 64072 نفر در نقاط شهری و 79141 نفر در نقاط روسـتایی و 6210 نفر نیز غیرساکن (عشایر) بوده اند که بدین لحاظ پس از باغـملک و مسجد سلیمان بیشـترین درصد جمعیت روستایی 2/57 را در استان خوزستان دارا است. تراکم نسبی جمعیت در «مال امیر» معادل 1/24 در هر کیلومتر مربع و رشد جمعیت آن نیز معادل 92/1 درصد می باشد.

اسامی مال امیر در گذشته

1- ایدیده یا ایدیذ عیلامی به معنی شهر کنار آب (8/1373: 845): بنا بر چند دلیل می توان گفت: ایدیده یا ایدیذ عیلامی یکی از نام های این شهر بوده است: اولاً: تمدن عیلام در منطقه کوهستانی فعلی بختیاری قرار داشته است و شهر ایدیده از شهرهای مهّم آن بوده است. ثانیاً: ایدیده به معنای کنار آب است و با توجّه به وجود تالاب شط (منگر و یا فم البّواب کتابهای جغرافیایی) و قرارگرفتن ایذه کنونی در کنار آن می توان گفت: ایدیده همان ایذه کنونی بوده است. ثالثاً: شباهت میان حروف ایدیده یا ایدیذ با حروف ایذه می توان دلیل بر این مدعا باشد.

2- الیمائید یا الیمائیس: ناحیه مال امیر کنونی؛ همان ایالت الیمائید قدیم می باشد که در زمان حکومت عیلامی ها مرکز مهمی بوده است. دراین ناحیه نقوش برجسته ی متعددی روی سنگ در كنار کتیبه ها وجود دارد که مربوط به اواسط هزارۀ دوم پیش از میلاد است. (26/1374: 38) در واقع الیمائیس نامی بود که یونانی ها به عیلام داده بودند و به معنی جبال است. (26/1374: 26)

3- اوجایا هوجا: که یونانیان این شهر را به این اسم می خواندند و مردم به آنجا اوجـیا می گفتند. (18/1363: 66و67)
4- آنزان یا انشان: به معنی دارنده فرّآسمانی است که این نام از نظر زمانی قبل از آن است که یونانیان این شهر را اوجا یا هوجا بخوانند. شاید علت اشتهار این شهرستان به آنزان برگرفته از سابقه و قدمت تاریخی آن باشد. دهخدا در ذیل کلمه (آنزان) در لغت نامه آورده است: «آنزان[اَ](اِخ) [انشان]: نام قدیم خوزستان (عیلام )» (25/1343: 395) از متون تاریخی چنین بر می آید که آنزان یا انشان یکی از ایالت های مهم دولت عیلام و شامل مناطق کوهستانی شرق خوزستان، نواحی جنوب غربی اصفهان و قسمت غرب و شمال غربی فارس بوده است.

با توجه به گفته های یاقوت حموی در معجم البلدان، می توان به این نتیجه رسید که: آنزان بر همین منطقه اطــلاق شده است. زیرا این شهر در روزگار باستان از نواحی آباد گیتی و دارای اهمیتی بسزا بود. و به همین دلیل آنزان - که نام این شهر بوده است – بر تمام ایالت اطلاق می شده است.

5- ایذج: عده ای معتقدند که نام ایذج از کلمه آنزان در دوره عیلامیان گرفته شده است و بعدها به دلیل کثرت استعمال به ایذج تبدیل گردیده است. یعنی آنزان زمان عیلام بعد اینزان و سپس اینزه و بعد از مدتی ایذج نامیده

شده بود. (29/1367: 235و236)

اکثر مورخین و جغرافیادانان دوره اسلامی در آثار خود این شهر را با نام ایذج ذکر کرده اند.(5) اصطخری در المسالک و الممالک از ایذج اسم برده و این شهر را جزو خوزستان دانسته است: «خوزستان در سال 390 هـ.ق. در شهر دورق «سورق» دارای حاکم مستقلی بود و گاه نیز به دورق الفرس معروف بود. شهرهای شوشتر، جندی شاپور، سوس، رامهرمز، ایذج و غیره از شهرهای معروف آن بود». (6/1368: 90و91)
مورخان و جغرافیانویسان دیگری نیز در آثار خود این شهر را با نام ایذج ذكر نموده اند.(6)
ابن بطوطه، سیاح معروف مراکشی، در قرن هشتم هجری به «ایذج » سفر نمود و نام آن را از زبان مردم محل شنیده، آن را به کسر حمزه و فتح ذال یاد کرده است. (3/1370: 241)

این کلمه در ایام اتابکان لر بزرگ کمتر به کار می رفته و بجای آن مال امیر استعمال می شده است.
خواجه ی غزل سرای شیرازی «لسان الغیب حافظ» در دیوانش از نام این شهر یاد كرده است:
«بعد از ین نشکفت اگر با نُکهت خُلق خوشت / خیزد از صحرای ایذج نافه ی مشک خُتن»(23/1366:

395)

دلایل روشنی بر اینکه ایذج مورد نظر حافظ همین مال امیر بوده وجود دارد. از جمله: اولاً: حافظ در زمانی می زیسته که اتابکان لر بزرگ بر ایذج حاکم بودند و اتابکان با حاکمان آل مظفر که عده ای از آن ها ممدوح حافظ بوده اند، هم عصر بوده و گاهی رابطه دوستانه و زمانی بین آن ها جنگ و درگیری وجود داشته است. ثانیاً: حافظ در همین غزل به نام یکی از اتابکان لر بزرگ اشاره کرده، آن جا كه می گوید: «شوکت پور پشنگ و تیغ عالم گیر او / در همه شهنامه ها شد داستان انجمن». (23/1366: 395)

اتابک پشنگ بن سلغر شاه بن اتابک احمد، یکی از اتابکان لر بزرگ و از 757 تا 792 حکمران مال امیر بود. منظور حافظ از «پور پشنگ» اتابک پیر احمد بن پشنگ بود که بعد از پدر حاکم این منطقه شده بود. ثالثاً: با توجّه به وضعیت طبیعی و جغرافیایی مال امیر و بهاران زیبا و پرگل این منطقه، کلمه ایذج در این غزل حافظ، همان مال امیر مرکز اتابکان لر بزرگ بوده است.یاقوت حموی در معجم البلدان نام این شهر را ایذج آورده و می نویسد: «ایذج هم نام ولایت و هم نام شهر حاکم نشین آن نواحی بوده، این سرزمین در روزگار باستان یکی از نواحی آباد گیتی و از مراکز تمدن قدیم بوده...». (24/1362: 61)

مؤلُف مرآت البلدان، ضمن بحث و بررسی درباره ی ویژگی های جغرافیایی ایذج آورده است: «ایذج به ذال معجمه مفتوحه و جیم الکه، بلدی است میان خوزستان و اصفهان و در این الکه شهری به معتبری ایذج نیست. حکمران این الکه تابع کسی نیست». (7/1367: 137)

6- قلعه ی مال امیر (یکی دیگر از نام های این شهر): قلعه مال امیر یکی دیگر از اسامی این شهر است. امروزه، خصوصاً در بین مردم عامی و محلی این اسم بسیار رایج و شایع است و علّت این نامگذاری نحوه ی ساخته شدن شهر است، که بر روی تپه ای قدیمی و باستانی بنا شده است و در درون این تپه ی قلعه مانند، آثاری نیز کشف گردیده است و این قلعه امروزه در مرکز شهر جای گرفته است.


7- آیاپیر یا اَجاپیر: این نام از اسامی باستانی شهر می باشد. در کتیبه های اشکفت سلمان نام ایذه را آیاپیر یا اَجاپیر آورده است.

8- ایذه یا ایذه مال امیر: عده ای معتقدند که نام «ایذه» از کلمه «آنزان»در دوران عیلامیان گرفته شده که در کثرت استعمال به ایذه تبدیل گردیده است. در هر صورت ایذه جزئی از سرزمین اِنشن یا آنشان یا آنزان «به معنی دارنده فرّ آسمانی» است و در روزگار عیلامی ها مرکز مهمی به شمار می رفته است. چنانچه تختی خی کوترناخوته (669 تا 717 ق.م) در سنگ نوشته های شوش و کولفرح خود را پسر شوترو کناخونته و حاکم آنزان شوشونکا می داند و نیز کوروش پادشاه هخامنشی با افتخار خود را فرمانروای آنشان می دانست. (22/1362: 42)

با توجه به شباهت حروف ایذه و آنزان می توان گفت که این نام از همان نام باستانی خود یعنی آنزان مشتق شده است. آنزان آن زمان عیلام، دوره ی بعد اینزان و سپس ایــنزه و بعد از مدتی ایذج و سرانجام بر اثر کثرت اسـتعمال ایذه نامیده شده است.

برخی معتقدند که «کلمه ایذه همان است که عربان معرب نموده، ایذج گفته اند و صاحب قاموس فیروزآبادی آن را بر وزن حیدر ضبط کرده». (11/1359: 61)

لفظ ایذج یا ایذه در دوران باستان تا قبل از سقوط سامانیان بوسیله مسلمانان به این شهر اطلاق نشده است و دردوران اسلامی است که مورخین و جغرافیادانان مسلمان در متون تاریخی یا جغرافیایی این شهر را به نام ایذج نامیده اند.

نام ایذه در سال 1314 هـ.ش. در زمان رضاشاه مجدداً احیاء گردید و امروزه نامی که به صورت رسمی و اداری استعمال می شود، همان ایذه است و در پاره ای موارد همراه با پسوند مال امیر نیز خوانده می شود که "ایذه مال امیر" گفته می شود.

مال امیر در متون قدیم جغرافیایی:

جغرافی دانان قدیم در آثار خود به خصوصیات جغرافیایی این شهر اشاره کردند. اصطخری در مسالک و ممالک هنگامی که حدود خوزستان را ذکر می نماید به ایذج اشاره دارد و می نویسد: «در همه ی خوزستان کوه و ریگ نبود مگر به شوشتر و گندی شاپور و ایذج تا حدود سپاهان». (6/1368: 90)

ابن حوقل در صورة الارض نیز به کوهستانی بودن آن اذعان دارد. (4/ 1366: 25و29)

مستوفی در نزهه القلوب به بدی آب و هوای مال امیر (ایذج) اشاره دارد و دلیل آن را نیز بسته بودن شمال شهر بیان می کند امّا می نویسد :«آبش گوارا بود زیرا که تا کوه برف چهار فرسنگ است». (40/1362: 70) و فاصله ایذج تا اصفهان را چهل و پنچ فرســنگ ذکر کرده است. (40/1362: 51)

مقدسـی در احسن التقاسیم، مال امیر را از نظر آب و هوا و کوهستانی بودن با اسـدآباد همدان مقایسه کرده است و می نویسد: «آن مانند اسدآباد همدان در میانه کوهستان واقع شده و برف بسیار در آن جا می بارد و یخ آن جا را به اهواز و سایر نواحی برند و آب آشامیدنی آن ها از چشمه اشکفت سلیمان است و زراعت آنان به آب باران است و خربزه و سایر چیزهای خوب دارد». (12/1361: 407-413)

به نظر می رسد گفته ی مستوفی در مورد بدی آب و هوای مال امیر واقعیت ندارد. به علّت کوهستانی بودن مال امیر، دارای زمستانهای سرد و تابستانهای معتدل است. و نوشته مقدسی درباره حمل یخ از ایذج به اهواز با توجه به وسایل حمل و نقل آن زمان دور از ذهن به نظر می رسد.

مؤلف حدودالعالم به کوهستانی بودن مال امیر (ایذج) و فراوانی نعمت و صنایع پارچه بافی در این شهر اشاره دارد: «ایذج شهریست [به خوزستان] با سوادهای سخت خرم و آبادان با نعمت و خواسته بسیار خیزد و دیبای

پردۀ مکه آن جا کند». (42/1340: 139)

یاقوت حموی در معجم البلدان به ویژگی های این منطقه نظر افكنده و از وضعیت جغرافــیای شهرستان، مناطق کوهستانی، قابلیت کشاورزی و رودخانه کارون سخن گفته است و به نکته ای دیگر اشاره كرده است که در نوشــته های دیگر جغرافیادانان کمتر به چشم می خورد و آن وجود دو دریاچه در مال امیر است که در دو فرسنگی شهرستان واقع شده اند: «یکی به نام «منگر» بر وزن لشکر که آنرا «شط مال امیر» نیز می گویند که محل گردآمدن آب هاست و این گـرداب را «فــم البواب» نام نهاده اند که اگر آدمی یا جانوری در آن افتد بچرخد تا بمیرد آن گاه آب آن را به کنار اندازد و شگفت آن است که آن را فرو نمی برد. گویند از زیر کوه راهی دارد که آب آن به طرف کارون از آن راه می رود و دیگـری دریاچه «بندان» که در جنوب منگر است و آب آن به منگر می آید. این یکی کوچکتر از منگر است و در برخی سالهای خشکسالی، خشک

است».(24/1362: 61)

ابودلف در سفرنامه خود خصوصیات جغرافیایی و ویژگی های مال امیر را بیان نموده، از جمله زلزله خیز بودن مال امیر که در سنوات اخیر نیز به اثبات رسیده است و معلوم گردیده که مال امیر بر روی خط زلزله قرار دارد. وجود معدنهای زیرزمینی نیز از ویژگی هایی است که ابودلف برای مال امیر برشمرده، و در سفرنامه خود ضمن ذکر خصوصیات این شهرستان می نویسد: «نیشکر آن جا از نیشکر سایر نواحی اهواز به میزان 40 درصد آبدارتر است. شکر آنجا مطابق روش سجزی و مکرانی عمل می آید». (5/1342: 87و88)

اگرچه امروزه کشت نیشکر و کارخانه قند در مال امیر وجود ندارد، امّا با توجه به شرایط مساعد آب و هــوایی و تحقیقات و آزمایشهای به عمل آمده در این خصوص، این مسئله دور از ذهن و بعید به نظر نمی رسد.
در زمان های قدیم کشت گیاهان طبی در مال امیر معمول بوده، علاوه بر آن بعضی از گیاهان به صورت خود رو در آن جا رشد و نمو می کردند که مصرف طبی داشته اند و جغرافیادانان در آثار خود به این موارد اشاره نموده اند. ابودلف آورده است: «در این محل یک قسم گیاه «قاقلی(7)» می روید که عصاره آن برای معالجه نقرس مفید است». (5/1342: 87و88) مؤلف «مِرآتُ البلدان » نیز به وجود گیاهان طبی در مال امیر نظر افكنده است. (7/1367: 175-177)

مؤلف کتاب جغرافیای تاریخی سرزمین های خلافت شرقی ضمن برشمردن ویژگی های جغرافیای مال امیر از پسته این شهرستان سخن به میان آورده است و چنین نوشته است: «در آنجا بهترین نوع پسته به عمل می آمد». (39/1364: 263و264) اگرچه ممکن است شر ایط آب و هوا و خاک جهت کشت این محصول مساعد باشد امّا در زمان فعلی در هیچ نقطه ای از این شهرســتان درخت پسته وجود ندارد ولی ممکن است پسته مدّ نظر مؤلف پسـته کوهی باشد که در اصطلاح محلی با لهجه لری «بَنَک» گفته می شود. در این صورت مصداق داشته و در نواحی کوهستانی منطقه به فراوانی یافت می شود.

مال امیر در آینه ی تاریخ

آغاز شكل گیری و سابقه تاریخی مال امیر به سه هزار سال قبل از میلاد مربوط می شود؛ یعنی در جریان حکومت عیلامیان که مال امیر مرکز ایالت آنـزان یا آنشان این حکومت – عیلامیان - بود و دلیل ما نیز آثار فراوان و کتـیبه های موجود در غار «اشکفت(8)» سلمان و «کول فره» است. چنانچه یاقوت حموی در معجم البلدان آورده است: «ایذه هم نام ولایت و هم نام شهر حاکم نشین آن نواحی بوده، این سرزمین در روزگار باستان یکی از نواحی آباد گیتی و از مراکز تمدن قدیم بوده و به طوری که از سنگ نوشته های کول فره و اشکفت سلمــان به دست می آید، در ایام عظمت عیلام اهمیتّی بسزا داشته است و مرکز آنزان یا آنشان قدیم در این سرزمین بوده است». (24/1362: 61)

بیشترین نقوش برجسته عیلامی در شهرستان مال امیر واقع شده اند. به همین جهت مال امیر را شهر سنگ نگاره ها می نامند. نقوش برجسته ی عیلامی در این شهرستان در چهار نقطه واقع گردیده اند که از نظر موقعیت مکانی - با توجه به اینکه فاصله این نقوش با هم از ده کیلومتر بیشتر است - و از نقطه نظر شیوه حجـاری دقیقاً به هم شبیه هستند و این نشان می دهد هنرمندانی به صورت گروهی با هم کار می کردند و به خلق این آثار می پرداخته اند.

بیشترین نقوش برجسته عیلامی این شهرستان در منطقه ای بنام کول فره واقع گردیده به سبب کثرت نقوش کول فره این منطقه را موزه طبیعی نقوش و خطوط می نامند و نقوش این منطقه شامل مراسم نیایش می باشد که به همراه این مراسم صحنه قربانی و نواختن موزیک نیز بر روی سنگ نقش گردیده اند. از جمله ی دیگر نقوش شهرستان مال امیر می توان به اشکفت سلمان، خنگ اژدر و شه سوار اشاره کرد.
چنانکه اشاره گردید این شهر در دوران عیلامی ها از چنان اهمیتی برخوردار بود که گفته اند: مال امیر، همان ایالت الیمائید یا الیمائیس قدیم است. چنانچه تخی خی کوتر ناخونته (669 تا 717 ق.م) در سنگ نوشته های شوش و کول فره خود را پسر شوتروک ناخونته و حاکم آنزان شوشونکا می داند.
در کناره ی شمال شرقی کوههایی که جلگه مال امیر به آن ها محدود می شود، نقوش برجسته ی كول فره قرار دارند که به خط عیلامی نوشته شده اند و اکثر آن ها بنام سلطانی موسوم به (هانی) پسر (تاهی هی) می باشند. لایارد انگلیسی در سال 1841 میلادی تعداد تصاویر این نقوش برجسته را به 341 تخمین زده است. از روی سایر کتیبه های عیلامی که در ناحیه سومر به دست آمده است، معلوم شده است که هانی در حدود 1000 سال پیش از میلاد می زیسته است ولی تاکنون نتوانسته اند تعیین کنند که این سلطان بر تمام عیلام حکومت داشته یا فقط در یک ناحیه از آن یعنی در مال امیر فرمانروایی می كرده است.
مؤلف کتاب تاریخ سرزمین عیلام از اهمّیت مال امیر در زمان عیلامی ها سخن گفته است. او اعتقاد دارد که مال امیر همان ایالت الیمائید است و نقوش برجسته و متعدد این شهر را مربوط به اواسط هزاره ی دوم قبل از میــلاد می داند. و همچنین نوشته است که عیلامی ها کشور خود را آنزان سوسونکا می خواندند و آنزان یا آنشان به منطقه ی شرقی و جنوب شرقی مال امیر اطلاق می شده است. (26/1374: 38،28،26)
دهخدا در لغت نامه زیر کلمه مال امیر از مجسمه ها و کتیبه های این شهر یاد می کند. (25/1343: 97)
در واقع این سرزمین مهد و پرورشگاه یکی از تمدن های بزرگ باستانی؛ یعنی عیلام است. سـرزمین عیـلام که عیلامیان خود آن را «هال تامتی »می خواندند، گرچه قلمرویی فراتر از خاک بختیـاری را شــامل می شد، امّا یقیناً خاســتگاه اولیه ی عیلامیان پیش از سکونتشان در دشت ها، کوه های بختیاری بوده است که بعدها با فرود آمدن عیلامیــان از کوه ها به دشت و پایه ریزی شهر هایی چون آنزان و شوش تمدنشان بالیده و شکوفا شد. (44/1374: 19)

در جنگ بین آشور و پارس، عیلام به دست آشور از بین رفت و این سرزمین به دو بخش تقسیم شد و قسمت شمالی آن؛ یعنی آنزان به دست پارسها افتاد که از مدّتها پیش در این ایالت مسكن گزیدند و حقی برای خود قائل شده بودند. چنانكه زمانی كه هنوز ابتدای جنگهای آشور و عیلام بود، چیش پیش ((640-675 ق.م) یکی از رؤسای پارس ها و مؤسس حکومت هخامنشی این ایالت را عمدتاً در تصرف داشت و عنوان شاه انشان به خود گرفته بود. (20/1372: 11)

بنابراین می توان گفت که: این شهر در زمان هخامنشیان همچنان دارای اهمّیت و عظمت بود تا جائی کــه کـوروش پادشاه هخامنش نیز با افتخار خود را فرمانروای آنشان می دانست.

سرزمین اولیه ی حكومت هخامنشیان چه منطقه ای بوده است؟ آیا ارتباطی با مال امیر یا آنزان آن زمان داشته است یا نه؟ موّرخان به این سؤال پاسخ های متفاوت و بعضاً متضادی داده اند. اغلب موّرخان ایرانی به طور نادرست، پارس را سرزمین اوّلیه هخامنشیان دانسته اند. درحالی که چنین نظریه ای مردود به نظر می رسد. زیرا هخامنشیان تیره ای از طایفه ی پاسارگارد بوده اند که به همراه طوایف دیگر پارس قبل از به قدرت رسیدن، در منطقه ی انـشان یا آنـزان (لرنشین بختیاری) به سر می برده اند. به عبارت دیگر می توان گفت:

خاستگاه هخامنش مال امیر بوده است نه پارس.

مؤلف کتاب «خوزستان و کهگلویه و ممسنی» انشان، آنزان و پارس را به عنوان سه منطقه جداگانه مطرح نموده و معتقد است: انشان شامل نواحی کوهستانی شمال خوزستان (مال امیر)، آنزان شامل مناطق کهگیلویه و بویر احمد، و پارس را فارس كنونی دانسته است. (11/1359: 372و373) این نظریه نیز نادرست است. زیرا انشان همان آنزان می باشد که بعداً پارس نام گرفته است. (14/ 1374: 66)

امّا گیرشمن معتقد است که: پارسوماش محّل اوّل هخامنشیان در شرق شوشتر یعنی سرزمین مال امیر بوده

(38/1349: 85) و مؤلف کتاب تاریخ اجتماعی ایران نیز این نظر را تأیید کرده است. (28/1354: 164و381) پارسیانی که در منطقه پارسوماش (پارسواش) واقع در مال امیر مستقر شدند، توانستند به رهبـری هخامنش حکومت کوچکی بوجود آورند. هانسمن معتقد است که: چیش پیش (675-640 ق.م) پسر هخامنش بانی سلسله ی هخامنشی است که لقب پادشاه بزرگ انشان را داشته. جانـشینان چیش پیش یعنی کوروش اول و کوروش دوم (بزرگ) نیز لقب پادشاه انشان را داشته اند. امّا بعدها نام قبیله خود یعنی پاسارگاردی را جایگزین انشان باستانی که مناطق دیگر به آن اضافه شده بود، کرده و آن را پارس نامیدند. (14/1374: 68)

ظهور کوروش و تسلّط وی بر دولت ماد و احداث بزرگراه های مهمی که شوش را به هگمتانه متصل می کرد، آغاز دوره ای جدید از یکپارچگی سرزمین های ایران و عمران شهرهای مختلف این دیار گردید و مال امیر نیز به عنوان منطقه ای که در بین این شهر ها واقع شده بود، تأثیرات شگرف و بنیادی به خود دیده و مال امیر در دوران داریوش نیز به توسعه و ترقّی خود ادامه داد و راههای بسیاری که به دستور این پادشاه در دامنه جبال زاگرس احداث گردید، سبب آرامش منطقه و حفظ اهمّیت این سرزمین گردید.

منطقه مال امیر در هنگام حمله ی اسکندر و جانشینان او دارای اهمّیت بوده است به طوری که در زمان دارای ســوم، آخرین پادشاه هخامنشی - که از اسکندر مقدونی شکست خورد - مردم منطقه مال امیر با مقاومت خود در مقابل سربازان مقدونی منطقه را به یکی از مراکز عمده مقاومت در برابر سربازان یونانی تبدیل کرده بودند آن چنانکه مورخـــین نوشته اند: «اسکندر پس از فتح و تصرف شهر شوش به سمت فارس حرکت کرد. زیرا به او گفته بودند که اصطخر کرسی اعظم ممالک ایران و جایگاه سریر سلاطین فارس، عرصه ی تاخت و تاراج گردیده است و خزاین و دفاین پادشاهان سلف از دست خواهد رفت. دراثنای طریق به رود خانه ی پاسی تیگر  رسید که از «اوکسین» سرچشمه می گرفت و آن کوهستانی است بسیار سخت و عبور از آن در نهایت صعوبت و بسیار مشکل است. اسکندر پس از آن با اردوی خویش از رودخانه پاسی تیکر عبور کرد و داخل کوهسار اوکسین شد که سرحد خاک سوس و به مملکت پارسی منتهی می گردد و بعد از طی طریق وارد جلگه ای شد که اطراف آن را جبال بلند و پوشیده از درخت احاطه کرده بودند و در اواسط این جلگه شهری خوش وضع و خوش منظر و آراسته واقع شده بود. اسکندر در حوالی شهر اردو زد و در این جا با اسیران یونانی برخورد کرد که این اسیران را پادشاهان ایرانی قبل از اسکندر در جنگ های خود با یونان به اسارت گرفته بودند و در حوالی مال امیر سکنی داده بود. اسکندر با آنها مهربانی و عطوفت نمود و پس از تصرف مال امیر آن جلگه خضراء را به اقطاع به اسیران یونانی واگذار نمود. (16/1363: 179-182) لازم به ذکر است که اسکندر و نیروهای بی شمارش بعد از شکست دادن داریوش سوم در منطقه ی مال امیر مورد محاصره قرار گرفتند و اگر راهنمائیهای اسیران یونانی نبود، شاید مقدونیان از تنگنای ایجاد شده جان سـالم به در نمی بردند و نمی رفت آنچه بر پهن دشت کشور آریاها رفت. همه ی تاریخ نویسان نام آن شهر را که اسکندر در آن جا محاصره شد، اوکسین نوشته اند که در کنار رودخانه پاس تیگرس بوده و محققین کنونی پاس تیگرس را رود کــارون می دانند.(17/1371: 281-287)

برخی معتقدند: مقصود از پاس تیگرس اصطلاح آن زمان همان دجیل است به خصوص با ملاحظه اینکه لفظ پاسی تیگر در لغت قدیم به تصریح اهل لسان به معنی خرد رود است، چنانکه لفظ دُجَیل بر وزن رُجَیل در لغت عرب مصغّر دجله است و مقصود از کوهستان اوکسین که پاسی تیگر از آن جا سرچشمه می گیرد، همان زردکوه بختیاری فعلی است که اکنون نیز منبع و منشأ آب های کارون است. (16/1363: 63)

موّرخان یونانی در ذکر قدرت یافتن این سرزمین از مبارزات پرشکوه آنان در مقابل هجوم سپاه اسکندر مقدونی به ایران سخن به میان آورده اند. در حمله ی اسکندر مقدونی به ایران در سال (330 ق.م)، کوه نشینان، برحسب ظاهر، تحت نفوذ وی در آمدند. اسکندر بعد از فتح شوش به طرف پرسپولیس پیشروی کرد. عشایر کوه نشین مال امیر طبق معـــمول، تقاضای دریافت حق عبور داشتند که با حمله غافلگیرانه اسکندر به مناطق مسکونی مال امیر دریافت عوارض حق عبور ملغی شد. (15/1369: 57)

پس از تسلّط اسکندر مقدونی بر منطقه ی مال امیر، تحت تأثیر فرهنگ مسلط یونانی، قلعه ها و استحکامات در سرزمین های اشغالی به وجود آمد و سربازان یونانی در این مراکز استقرار یافتند تا بتوانند از هجوم احتمالی اوکسیان (ساکنان مال امیر) ممانعت به عمل آوردند. معمولاً این قلاع نظامی در مناطق صعب العبور کوههای زاگرس در قسمتی که سرزمین مال امیر کنونی تا لردگان را در بر داشت بنا گردیده بود امّا سربازان یونانی که در این دژها استقرار یافته بودند، به توصیه ی اسکندر با دختران ایرانی ازدواج کردند و این منطقه از امتیازات شهری برخوردار شده و به مسکن دائمی اینان تبدیل گردید. (37/1356: 30)

ابتکار اسکندر در ساختن قلعه ها و دژهای مستحکم با دلاوری های عشایر ساکن در مال امیر، با شکست مواجه گردید و قوم غالب تسلیم فرهنگ قوم مغلوب شد. یونانی ها پس از چندی جزئی از اقوام کوه نشین گردیدند و با اتحاد با آنها در زمانیکه تمامی ایران عرصه آشوبها و جنگ های خونین جانشینان اسکندر بر سر تقسیم مرده ریگ وی بود، دولت مستقل آلیمائیس را بنیان نهادند و با هدف بازگشت عظمت از دست رفته ی ایران به مبارزاتی سخت با سلسله شاهان سلوکی برخاستند. دولت الیمایی در دوران اوج شکوفایی خود با آوردن شکستهای متمادی به آنتیوخوس سوم، پادشاه سلوکی و قتل وی، سرزمینی به وسعت سواحل خلیج فارس تا شمال غربی ایران را متصرّف گردید. این دولت نقش زیادی در به قدرت رسانیدن اشکانیان و اضمحلال سلوکیان داشت. (1/1374: 17)

نقش دولت آلیمائیس در به قدرت رسانیدن اشکانیان با تلاش این فاتحان در تعیین منطقه شمی (در 45 کیلومــتری مال امیر) به عنوان پایتخت تابستانی این سلسله و نیز بنای بزرگترین معبد مقدس ایرانیان در این محل به خوبی جلوه گر شد.

معبد مقدّس پارتها در منطقه ی شمی که با نشانه هایی از معماری یونانی می باشد و در کوه های شمال غربی مال امیر قرار دارد، بهترین دلیل بر عظمت و اهمّیت این منطقه در دوره سلوکیان و اشکانیان است. این معبد باز، دیوارهایش با ستون تزیین شده بود. نمونه موفقیت ممتاز و پرشکوه این سرزمین در دوران پانصد ساله حکومت اشکانیان، مجسمه بلند مفرغی یکی از بزرگان پارتی است که شاید از آنِ یک فرمانروای دست نشانده پارتی باشد. سر و تن این مجسمه را جداگانه ریخته اند. جامه تقریباً پشمینه، لباس پارتی ها و بلندی 6 پا و 6 اینج (2متر) مربوط به 50 ق.م یا 100 م. می باشد. در موزه ایران باستان درتهران مضبوط است. (35/1355: 30) و (36/1365: 167) گیرشمن دربارۀ آثار تاریخی مال امیر در زمان اشکانیان و تأثیر هنر یونانی در آن می گوید: «مهمترین بناهایی که از عهد پارت شناخته شده اند، بدون شک مجسمه بزرگ مفرغی است که در شمی ناحیه ای که متعلّق به الیمایی قدیم به دست آمده. معبدی که این مجسمه در آن پیدا شده نزدیک مال امیر قرار دارد». (38/1349: 330)سر اورال اشتاین، باستان شناس معروف انگلیسی، که مدّتی در خوزستان مشغول مطالعات علمی بود، به شمی رفت و در پی کاوش مختصری به این نتیجه رسید که: در شمی معبد بزرگی به سبک یونانی وجود داشته است که: در نتیجه ی حریقی خراب شده و در میان معبد نمازگاهی بوده است و اطراف آن در حدود پنچ یا شش مجسمه قرار داشت که همگی بر زمین افتاده اند و پایه های آن ها هنوز در محل خود باقی است.

ولی از همه زیباتر سر برنزی مجسمه است و بدون شک یکی از زیباترین تصاویری است که از اسکندر مقدونی باقی مانده و ارزش آن از سایر آثار مال امیر زیادتر است. باستان شناسان نامبرده ظاهراً این مجسّمه را موقتاً برای مطالعه به لندن بردند. این سر مجسمه به احتمال قوی تصویر صادقی از صورت سردار مقدونی اسکندر می باشد. زیرا در نوشته های یونانی چنین نقل شده است: اسکندر سر خود را متمایل به یک طرف نگاه می داشته است به طوری که در گردن او یک انحرافی ایجاد می شد و این تمایل سر و گردن در

 این سر مجسمه و قسمتی از گردن آن که باقی مانده است، کاملاً مشاهده می شود

چنین به نظر می رسد که این سرزمین بعد از هخامنشیان و در دوره ی سلوکیان و اشکانیان هم اعتبار خود را حفظ کرده است چنانکه از کشفیات به دست آمده از جای جای این ولایت مانند مجسمه مرد پارتی از شمی و جام گِلین و کوزه هایی که از تخت کاشان، 35 کیلومتری مال امیر به دست آمده و وجود نام های مانند هَلاگُون، اَ لْهَک، تاشار، جِهِ جِه، ناشلیل بر می آید در زمان جانشینان اسکندر یعنی سلوکیان و پس از آن ها در عهد اشکانیان دارای اهمیت بوده است. (9)

مؤلّف معجم البلدان نیز از عظمت مال امیر در روزگار سلوکیان سخن گفته و معتقد است: یونانی ها در این خاک آبادی هایی ساخته بودند و کلمه هَلاگُون و مسکوکاتی که در زیرزمین درآورده شده را شاهدی بر این مطلب دانسته است. (24/1362: 61)

در عهد ساسانیان، مال امیر دارای عظمت و اعتبار خاصّی بوده و در اخبار اسلامی مکرّر از این شهر نام برده شده است. به طوری که مقدسی نوشته است: «ایذج مهمترین شهرهای این ولایت است و پادشاه آن تقریباً مسـتقل عمل می کند». (12/1361: 407-413)

در دوره ی ساسانیان از احداث و توسعه راهها در این منطقه سخن به میان آمده و عده ای از نویسندگان برخی ایل راههای فعلی بختیاری را یادگار آن زمان می دانند، از جمله، راه ایلرو دزپارت (دسبارد) كه از مال امیر به شهرکرد منتهی می شود. به طور کلّی می توان گفت: بخش عظیمی از راه های کنونی کوچ ایلات در زمان ساسانیان احداث شده است.

اگرچه در دوره ی پادشاهی ساسانیان شاهد ظهور و بلوغ شهرهای آباد و اقتصاد شکوفا هستیم و دشت های حاصلخیز ایران زمین عرصه ی احداث بناهای نوین و بزرگراههای ارتباطی فراوانی گردید، اما اعتقاد و تکیه شدید ساسانیان به امر زراعت - که ریشه در اعتقادات مذهبی دین زردشت داشت - این منطقه کوهستانی را که از فقر زمین های مسطح و قابل کشت و نیز آب و هوای نامساعد رنج می برد از حیطه ی توجّه و اهمّیت دربار ساسانی دور نمود و این سرآغاز دوران تاریک رکود و عقب ماندگی اجتماعی تجمعات انسانی این دیار گردید.

در واقع توسعه آبادیهای منطقه مال امیر در عهد ساسانیان به اوج شکوفایی خود رسید. زیرا ساسانیان موجب تشویق و رونق بی نظیر کار زراعت شدند و به زمینهای زراعتی وسعت بخشیدند. آنها دامنه کوه ها و دره ها را آباد کردند و نظام آب رسانی را گسترش دادند. زیرا ازدیاد جمعیت استفاده زراعی بیشتری از هر نوع زمینی را سبب می شد. امروزه به همین نسبت در تمام نقاط بختیاری آثاری از این تراکم جمعیت مشاهده می شود.
رود کارون، دست کم در آبراه خود در سرزمین بختیاری در عهد ساسانیان دارای شش پل بود. همچنین از گذرگاههای ایام کوچ دوران کهن، اکنون هم استفاده می شود و جاده های ارتباطی نزدیک به هم در تمام سرزمین بختیاری مشاهده می شود. گهگاه جاده های سنگفرش دیده می شود. در زمان ساسانیان به فرمان مادر اردشیر، پل خره زاد را بر روی رود کارون بنا کرده اند که کاروانیان از روی آن عبور می کرده اند. همه جهانگردان متفقاً از این پل به نام عجایب تاریخی سخن به میان آورده اند. (10)

راولینسون به بزرگراهی اشاره دارد که در زمان ساسانیان ساخته شده که تنها راه ارتباطی بین شوشتر و اصفهان است. امروزه این جاده را جاده اتابک می نامند. وی در خصوص این جاده می گوید: «این همان جاده ای است که استرابون از آن نام برده و منطقه گبیانه (نواحی اصفهان قدیم) را از طریق عیلام به سوزیان متصل می کرده است و باز یقین دارم این همان راهی است که آنتیوخوس و مهرداد از طریق آن به آتشکده عیلام رسیده اند و به دلیل عظمت و نیروی بسیاری که در این جاده به كار رفته است، ناچارم آن را یك جاده بسیار باستانی فرض کنم». (27/1362: 107و108)

نشانه هایی از دوران ساسانیان در همه جای این ولایت وجود دارد مانند آثار موجود در تنگ کرد واقع در مُنگشت، آثار فراوانی در دهدز، قلعه سرد، تنگ چِوِر در منطقه سیدخِدر، پل آبدوغ، آثار بجای مانده بر بلندای قلُه بیرون و وجود آثار وسیع که در منطقه سوسن است همچون سُمِ دُلدُل، بنای کاخ چهلستون در مال ویران(11)، جاده بین ده میرون و آب بید، آثاری در سر انبارود و پل به جا مانده پایین تر از ده شیخ، راه سنگفرش درگِل بَرْدَر، دو قلعه قدیمی در نزدیکی دشت کرتان و آثار قلعه ای در قُله بیلوا و غیره كه نشان از دوره ی ساسانیان دارد و نمایانگر اهمّیت مال امیر در این دوره است.

آنچه از سنگ نوشته ها، حجاریها، مجسمه ها، تپه ها، خرابه ها و سایر آثار باستانی موجود در مال امیر و اطراف آن برداشت می شود، حاکی از قدمت سه هزار ساله قبل از میلاد این شهر دارد که در زمان عیلام دارای اهمّیتی بسزا بوده است و در دوره ی سلوکیان و پارتیان نه تنها از رونق نیفتاده است بلكه در دوره ی ساسانی نیز یکی از شهرهای آباد و پُر جمعیت ایران به شمار می رفته است.

پس از سقوط ساسانیان و در دوران اسلامی مال امیر منطقه ای بوده که به راحتی تسلیم نشد و یکی از محدود مناطقی بود که نفوذ اسلام در آن جا با تأخیر صورت گرفت. مال امیر در زمان ظهور اسلام آنچنان اهمّیتی داشت که فتح آن یکی از اهداف سپاهیان مسلمان بود که به وسیله عبدالله بن عامر فتح گردید.
یاقوت در معجم البلدان و ابودلف در سفرنامه خود از جمع آوری خراج در مال امیر که یک ماه پیش از نوروز ایرانی آغاز می شد و این رویه با رسم معمول در سایر نقاط جهان مطابق نیست، سخن گفته اند. (5/1342: 61) امّا دقیقاً مشخص نکرده اند که این خراج در دوره ی قبل از اسلام یا در دوره ی اسلامی پرداخت می شده است.

 

 


 مجسمه سوسن

قطعه سنگ نامنظم خاكستري رنگي است كه بر روي آن نقش‌زني ايستاده حجاري شده است. با وجود خرابي و آسيب‌هاي وارده به اين مجسمه،‌ وضع و حالت و لباس‌هاي مجسمه ظاهراً دال بر زن بودن اين مجسمه زيبا دارد. اين مجسمه در مسير ايذه به طرف مسجد سليمان پس از پشت سرگذاشتن آبادي پيون و تنگ ليموچي در سوسن واقع شده است.

قلعه تل

اين قلعه توسط محمدتقي‌خان بختياري در سرتلي در ناحيه ايذه بنا شده است. اين قلعه مركز خان‌هاي ايل بختياري بوده و چندين قلعه در آن وجود داشته است. مردم قلعه تل به هنگام كندن پي خانه‌شان دو سنگ بزرگ كه به زمان عيلاميان مربوط مي‌شوند، از زمين بيرون آورده‌اند. يكي از سنگ‌ها پايه ستون و ديگري سنگي منقوش است كه چهار نقش دارد و دو نفر در مقابل دو نفر ايستاده‌اند.

قلعه ديزه وراز

اين قلعه در شمال كوه دلا قرار دارد. پله‌هاي زيادي از پايين تا قلعه وجود دارد. اين قلعه در بلندترين قله كوه دلا ساخته شده است. ساختمان اين قلعه به زمان فرامرز اشکانی می رسد.

قلعه اَرك يا اَرخ

اين قلعه روي كوهي مشرف به شلاه ساخته شده و پايين كوه روبروي آسياب‌هاي آبي قلعه ديگري وجود دارد كه جوي آبي به صورت دايره درون حياط آن كشيده شده است. اين كاخ – قلعه در بين دو رودخانه قرار دارد كه روي يكي از آنها پلي وجود داشته و بر اثر زمان خراب شده و فقط يكي از ستون‌هاي آن باقي‌مانده است. اين كاخ قلعه مقر حكومت قوم عيلام بوده است.

روستاي شمي

اين روستا در دهستان شمي شهرستان ايذه واقع شده است. در فاصله نه كيلومتري اين روستا آثار باستاني بسيار زيبا و مشهوري نظير مجسمه‌هاي بزرگ برنزي، سنگ‌هاي مرمري، گورهاي باستاني از دوره‌ پارت‌ها كشف شده است، برخي از اين مجسمه‌ها و اشياء به‌دست آمده جزء شاهكارهاي مسلم ريخته‌گري و فلزگدازي است. گورستان شمي نيز به دوره ساسانيان مربوط است.

نقش حونگ اژدل يا اژدر

در پانزده كيلومتري شمال ايذه در شرق خونگ‌ اژدر قطعه سنگي بسيار عظيم قرار دارد كه بر روي آن نقش مهرداد اول يا دوم اشكاني حجاري شده كه بر اسبي سوار است و كبوتري حلقه قدرت را همراه نامه‌اي به او تقديم مي‌كند و افرادي (روحي) به حضورش بار يافته‌اند.

بردنبشته ايذه

در راه ايذه به پيون پس از طي يك كيلومتر، در كف دره برد نبشته، قطعه سنگ نامنظمي به وسيله حجاران زبردستي حجاري شده است و نقش‌هاي بسيار زيبا و زنده و پرتحركي بر سطوح آنها حك شده است. نقش‌هاي اين سنگ‌نبشته عبارت از مرد بلند قدي با گيسوان گشاده و انبوه با كلاه‌گرد بي‌كنگره با شمشيري به دست است. در سمت راست اين نقش سواري حجاري شده است. در سمت چپ نيز نقش چند انسان حجاري شده به چشم مي‌خورد

.نقوش كول فره

كتيبه كول فره در انتهاي دشت ايذه قرار دارد. در اين اثر نقوش بديع و حيرت‌انگيزي از صورتهاي شاه، فرمانروا، زن، مرد،‌ اسرا و جانوراني چون گاو،‌ گاوميش و گوسفند حجاري شده‌اند. نقوش اين كتيبه در حال نيايش و احترام و حمل هدايا و تقديس رب‌النوع يا امير ديده مي‌شوند. اين اثر به دوران حكومت عيلام (قبل از ميلاد) مربوط است و از آثار بسيار مهم باستاني استان خوزستان به شمار مي‌رود.

نقوش كوباد ايذه

از كوه فره ايذه به طرف جاده دز و در جهت شرق آن گورستاني وجود دارد كه در نزديك آن قطعه سنگي به چشم مي‌خورد. روي اين صخره يك مربع مستطيل به طول و عرض تقريبي يك و نيم سه متر حجاري شده است. در اين لوح از سمت چپ پنج انسان ايستاده با لباس بلند و دو دست روي سينه حجاري شده‌اند. در جلو اين پنج نفر نقش مردي يا زني بر سكو يا تختي نشسته است كه به سوي آن پنج نقش توجه دارد. لباس اين نقش هم چون ديگر نقش‌ها دامني بلند است. مردم ناحيه به اين نقش نام مكتب‌خانه يا مدرسه داده‌اند.

كتيبه هاني

در كناره شمال شرقي كوه‌هايي كه جلگه مال امير به آنها محدود مي‌شود، (شهرستان ايذه) نقوش برجسته كتيبه‌هايي به خط عيلامي ديده مي‌شود كه اكثر آنها به نام پادشاهاني به نام «هاني» پسر «تاهي‌هي» موسوم مي‌باشد. هاني حاكم محلي ايذه بود كه در زمان عيلاميان به نام «آيامپير» يا «آياتم» مشهور شده است.

جاذبه هاي طبيعي

تاراز

كوه نيمه‌جنگلي تاراز در دهستان سوسن و در شصت و هفت كيلومتري شمال غربي ايذه واقع شده و حدود دوهزار هفتصد و چهل و سه متر ارتفاع دارد. آب چلو از اين كوهستان سرچشمه مي‌گيرد. كوه تاراز از شمال غربي به كوه للر و از جنوب به كوه تخت سرشط متصل است و دامنه‌هاي شرقي آن به آب بازيافت منتهي مي‌شود.

تلگه

كوه نيمه جنگلي تلگه در دهستان سوسن، در بيست و هشت كيلومتري شمال شرقي ايذه واقع شده و حدود سه هزار و پنجاه متر ارتفاع دارد. اين كوه از جنوب به كوه دزسفيد، از جنوب شرقي به كوه تاوارا، از شمال به كوه چور و از شمال غربي به كوه گم‌زرد متصل است.

تورك

كوه تورك جزء دهستان سوسن شهرستان ايذه است. اين كوه در فاصله نود و يك كيلومتري شمال غربي ايذه با ارتفاع سه هزار و سيصد و نوزده متر واقع شده است. اين كوه سرچشمه رودخانه‌هاي آب بازافت و لب است. تورك از شمال غربي به كوه لم‌لي متصل است و جزء كوهستان زاگرس به‌شمار مي‌رود.

دوتو

كوه جنگلي دوتو در دهستان هپرو، در پنجاه و هشت كيلومتري جنوب شرقي ايذه واقع شده است. ارتفاع اين كوه حدود سه هزار و صد و هفتاد متر است. اين كوه از جنوب به كوه كله متصل است و از شمال به كوه ليراب مي‌پيوندد. دامنه‌هاي شرقي اين كوه به دره رودخانه سيراب و دامنه‌هاي غربي آن به دروه رودخانه صيدون متصل مي‌شود. در دامنه غربي اين كوه درياچه كوچي در ميان دو كوه كله و دوتو قرار دارد و آب از زمين و اطراف آن مي‌جوشد. دامنه‌هاي اين كوه از جنگل پوشيده شده و جزء كوهستان مونگشت از كوهستان بزرگ زاگرس به‌شمار مي‌رود.

كله

كوه كله در دهستان هپرو در پنجاه و نه كيلومتري جنوب شرقي ايذه واقع شده است. ارتفاع اين كوه حدود سه هزار و ده متر است. اين كوه از شمال به كوه دوتو متصل است. رودخانه صيدون از غرب، رودخانه اعلاء از جنوب و رودخانه‌هاي ليراب و سمه از شرق آن عبور مي‌كنند. در دامنه غربي اين كوه چشمه‌اي است كه آب آن در يك درياچه كوچك جمع مي‌گردد. اين درياچه كه «دوتو» نام دارد در ارتفاع حدود هزار و ششصد و هشتاد متري قرار دارد. كوه كله جزء كوهستان مونگشت از كوهستان بزرگ زاگرس به‌شمار مي‌رود و دامنه‌هاي آن از جنگل پوشيده شده است.

مونگشت (منگشت)

كوهستان مونگشت در شهرستان‌هاي لردگان و ايذه، مركب از كوه‌هاي تنوش، ناشليل، زردحلقه، نشا، سه‌پران، سرچاه، قوچه، بدرنگان، برآفتاب، كله، كلمه و دوزرد قرار دارد. بلندترين قله اين كوهستان سه هزار و ششصد و سيزده متر ارتفاع دارد كه در 55 كيلومتري جنوب شرقي ايذه و در پنجاه و دو كيلومتري گرمان و در سيزده كيلومتري شمال غربي روستاي ليراب واقع شده است. رودخانه‌هاي هلايجان، آب زردك، صيدون از دامنه‌هاي غربي، ليراب و سمه از دامنه جنوبي، خرسان و كارون از دامنه‌هاي شرقي اين كوهستان سرچشمه مي‌گيرند. بخش عظيمي از اين كوهستان را جنگل‌هاي نسبتاً انبوه پوشانيده و در انتهاي آن درياچه‌اي به نام «بوندان» ايجاد شده است.

اشكفت سلمان

غار سلمان در فاصله سه كيلومتري جنوب غربي شهر ايذه كنوني، در انتهاي دره‌اي واقع شده است. اشكفت سلمان محوطه‌اي وسيع است كه در درون صخره طبيعي كوه به صورت سرپناهي با آثار آبرفتي و يك چشمه آب شيرين گوارا (كه از درون غاري كوچك و باريك بيرون مي‌آيد) تشكيل مي‌شود. روبه‌روي مجموعه اشكفت سليمان در سمت راست و در منتهي‌اليه كوهي كه روبه‌روي آن است، دو نقش نيم‌رخ برجسته كه در درون دو چهار گوش مقعر حجاري شده‌اند، وجود دارد. نقش اول مركب از تصوير سه شخص است كه پشت سر هم در يك رديف ايستاده‌اند. آتشداني فروزان در جلوي آنهاست كه بلندي آن تا زانوان آنها مي‌رسد. در لوحه دوم كه با فاصله چند متر از لوحه اول و بر سطح قلعه سنگي ديگر حجاري شده، دو نقش وجود دارد كه يكي از آنها نقش مردي و ديگري نقش‌زني است. اما در شرق اين دو لوحه اشكفت بزرگ يعني سايه‌بان خميده كوه قرار دارد كه در زير آن بر روي بدنه كوه يك كتيبه مستطيل شكل ميخي و چند نقش حجاري شده و در زير اين كتيبه كه در ارتفاع قرار دارد، محل نشستن و تختگاه و يا انجام مراسمي ديده مي‌شود.

بختیاری همراه با سنت‌ها و شیوه‌های خاص زندگی، به تنهایی یکی از جاذبه‌های بی‌نظیر و چشم‌گیر منطقهٔ بختیاری است. زندگی ایلی با الگوی سکونت و آداب و رسوم ویژه، مورد علاقهٔ گردشگران داخلی و خارجی است.

این جاذبه علاوه بر آن که بازدیدکنندگان عادی را به سوی خود جلب می‌کند، می‌تواند مورد توجه دانشجویان و دانش پژوهان علوم اجتماعی و انسانی قرار گیرد.


کوچ ایل بختیاری

یکی از دیدنی‌های جالب توجه استان چهارمحال و بختیاری کوچ ایل بختیاری است. اگر چه در دهه‌های آغازین قرن حاضر گروه‌های بسیاری از ایل بختیاری نیز همانند سایر ایلات و عشایر ایران ” تخته قاپو“ (یکجانشین) شدند، اما هنوز هم بخشی از ایل، کوچ‌رو و متحرک است. کوچ‌روهای بختیاری

آنها هر ساله از اواخر اردیبهشت ماه از پنج مسیر گوناگون همراه با مبارزه‌ای خستگی ناپذیر با سختی‌های طبیعت، ضمن عبور از رودخانه‌ها، دره‌ها و پشت سر گذاشتن بلندی‌های زردکوه در مناطق معینی از دامنه‌های زاگرس پراکنده می‌شوند و قریب سه ماه در این منطقه می‌مانند و با چرای دام‌ها در مراتع سرسبز به رمه‌داری سرگرم می‌شوند.نحوه معیشت و زیست، الگوی سکونت و باورها، سنت‌ها و آداب و رسوم از جمله جاذبه‌های دیدنی این شیوه زندگی است. به مسیرهای کوچ در اصطلاح ایل راه می‌گویند که شامل ایل‌راه‌های زیر میباشند :

  • دزپارت
  • تاراز
  • هزارچمه
  • کوه سفید
  • تنگ فاله


 

قالی بختیاری

قالی‌ها و دست بافته‌های بختیاری در تمام جهان مشهور و بازار خوبی دارند.

شیرهای سنگی

بختیاری سرزمین شیرهای سنگی است که نخستین بار توسط محسن فارسانی مورد مطالعه علمی قرار گرفتند. وی همچنین فیلم مستندی در باره شیرهای سنگی به نام «برد شیر» ساخته‌است. همچنین بایسته‌است در راستای حفظِ ضرب‌المثل‌های بختیاری نیز تلاش‌های سودمند بیشتری صورت گیرد تا این میراث تجربی گذشتگان نیز برای آیندگان برقرار ماند.

موسیقی

موسیقی آنان شامل سرنا و کرنا و کوس (طبل) و سازهای بادی کوچکتر از سرنا و کرنا است.

توشمال که سرپرستی موسیقی را در ایل بر عهده دارند اکنون هم در مجالس عروسی و مراسم سوگواری هنرمندی خود را به نمایش می‌گذارند.

مراسم سوگواری در میان بختیاری‌ها اهمیت خاصی دارد و همراه با مراسم پرسوز و گدازی برگزار می‌شود که احتمالاً نشانه اُنس و اُلفت و همبستگی ژرفی است که میان آنها وجود دارد. برگزاری مراسم عزاداری خانوادگی نیز جالب توجه‌است. در ایل بختیاری وقتی کسی فوت کند، ایل یکپارچه غرق غم و ماتم می‌شود و لحظه‌ای صاحب عزا را رها نمی‌کنند. چوقا از تن بیرون می‌کنند و لباس سیاه می‌پوشند. بعد از غسل متوفی، سید همراه ایل، سید پیر شاه یا سید امامزاده‌های اطراف مسیر و مکان کوچ و استقرار را خبر می‌کنند تا بر مرده نماز میت بگذارند و سپس مرده را به خاک می‌سپارند. خاک که گودی گور را پر کرد، مردها در فاصله دور می‌ایستند و زن‌های ایل به دور گور حلقه می‌زنند، گریه سر می‌دهند و همراه با مرثیه که گاگریو گفته می‌شود به شرح حال زندگی مرده می‌پردازند. در این هنگام تُشمال‌ها آهنگ غم انگیزی به نام چَپی می‌نوازند. بعد از این مراسم خیرات شروع می‌شود. صاحب عزا چادر سیاهی بر پا می‌کند، مردم ایل، تیره به تیره، طایفه به طایفه، برای دلداری صاحب عزا می‌آیند و سرباره می‌آورند. سرباره مخارج عزاداری صاحب عزا را کاهش می‌دهد. این مراسم تا یک سال به طول می‌انجامد، چرا که شاید تیره یا طایفه‌ای در مسافت‌های دور باشد و یا امکان حضور به موقع پیدا نکرده باشد.

وقتی کلانتر یا یکی از سرشناسان ایل بمیرد نیز مراسم خاصی انجام می‌شود. بدین ترتیب که زین و برگ اسبانی را با پارچه سیاه می‌پوشانند و بر گردن اسب نیز پارچه‌های رنگین که یک سر آن بر زین و سر دیگرش روی پیشانی اسب است به بند دهنه می‌بندند، سپس اسب را در حالی که دهنه آن به دست یک نفر است در محوطه امامزاده می‌گردانند. این پارچه را «یال پوش» می‌گویند. چوقا و تفنگ متوفی را نیز روی اسبش می‌بندند. بختیاری‌ها معمولاً بر سر مَزار جوانان، پهلوانان و بزرگان خود شیر سنگی قرار می‌داده‌اند.


گویش بختیاری

یکی از گویش‌های لُری‌تبار یعنی از دسته جنوب باختری زبان‌های ایرانی است. گویش‌ها و زبان‌های لُری‌تبار عبارت‌اند از فیلی، لکی، بختیاری، لُری جنوبی و کومزاری.

همواره در زمان های گذشته، دیوارهای بلند و دشوار گذر زاگرس مانع از نفوذ اقوام مهاجم به درون منطقهٔ بختیاری بوده‌است.

بنابراین زبان ایل بختیاری تا قبل از گسترش رسانه‌های همگانی و مدارس ملی تقریباً دست‌نخورده و بکر مانده بود اما امروزه براثر آسانی ارتباط با شهر و پایتخت، گویش بختیاری نیز مانند لهجه‌ها و گویش‌های دیگر به سرعت در حال دگرگونی و نزدیک شدن به فارسی رایج است.

نسل امروز بختیاری (به‌ویژه ساکنین شهرها و اسکان‌یافتگان) در طولِ کم‌تر از نیم قرن نه تنها خیلی از اصطلاحات و واژه‌های پنجاه سال پیش بختیاری را استفاده نمی‌کنند؛ بلکه معنای آنها را نیز نمی‌دانند و یا فراموش کرده‌اند. گفته می‌شود در طی سال‌های گذشته که بختیاری‌ها بسوی شهرنشینی و پراکندگی رفته‌اند در حدود دوهزار واژه کهن از آنان نابود شده‌است.


گویش بختیاری به طور کلی به چهار دسته تقسیم می‌شود:

  • گویش بخش خاوری که تحت تأثیر لری کهگیلویه واقع شده‌است.
  • گویش منطقه جنوبی که تحت تأثیر گویش طایفهٔ بهمئی بوده‌است.
  • گویش منطقه چهارلنگ
  • گویش بخش میانی
    بر خلاف تصور افراد ناآشنا، گویش لُری بختیاری با گویش لری (خرم آبادی) تفاوت‌های بسیاری به‌ویژه از نظر تلفظ دارد. اما از نظر ادبیات و به ویژه ضرب المثل‌ها و زبانزدهای بومی بین تمام زبانهای لری اشتراکات زیادی وجود دارد


تن پوش بختیاری پوشش زنان

۱. پوشش سر"لچک و می‌نا: لچک کلاهی است که زیر مینا استفاده و با انواع سکه‌های قدیمی، مروارید، سنگ و پولک تزیین می‌شود و انواع گوناگون دارد. سیخکی، ریالی، صدف، که رایج‌ترین آن ریالی می‌باشد که از سکه‌های قدیمی استفاده می‌شود.

۲. می‌نا: روسری از جنس حریر و ابعاد بسیار زیاد به شکل مستطیل است که به‌صورت بسیار ویژه‌ای به سر می‌کنند. مینا را با سنجاق محکم توسط بندی از یک‌سوی لچک به‌سوی دیگر آن از پشت سرشان می‌آویزند که به آن سیزن گفته می‌شود و بعد موهای جلوی سر را تاب می‌دهند و از زیر لچک بیرون می‌آورند و در پشت مینا پنهان می‌کنند وآن موها را ترنه می‌نامند و با مهره‌هایی با رنگ‌های گوناگون آن را تزئین می‌کنند که جلوه‌ای خاص به زیبایی مینا می‌دهد.

۳. تن‌پوش زنان بختیاری پیراهنی است به نام جومه یا جوه این پیراهن معمولاً دو چاک در اطراف کمر دارد و تا پایین کمر می‌رسد و زیر آن دامن بسیار پرچینی به نام شولارقری می‌پوشند که برای تهیه آن گاه از ۸ تا ۱۰ متر پارچه استفاده می‌شود.

۴. جلیقه (جلیزقه) روی پیراهن پوشیده می‌شود که از جنس مخمل است. همچنین زنان بازوبندی (بازی‌بند) نیز بدست می‌کنند که با مهره‌های رنگی و سنگ تزیین می‌شود. البته استفاده از آن خیلی عام نیست و بیشتر در عروسی پوشیده می‌شود.

۵. پوشش پایین تنه از شلواری معمولی و گیوه استفاده می‌شود.

رنگ لباس زنان بختیاری الهام گرفته از طبیعت است. زنان و دختران جوان در رخت‌های خود از رنگ‌های روشن استفاده می‌کنند و رنگ لباس خانم‌های مسن به دلیل احترام به سن و سال آن‌ها تیره‌است.

پوشش مردان

۱. سرپوش مردان بختیاری کلاهی نمدی است به رنگ‌های مشکی، قهوه‌ای روشن و تیره و سفید که به آن کلاه خسروی هم گفته می‌شود. در ابتدا خوانین کلاه سفید رنگ خسروی بسر می‌گذاشتند اما بعد از اینکه رضا شاه آنان را تخت قاپو کرد آنان را نیز از پشیدن لباس بختیاری نیز منع کرد، به همین دلیل به مرور زمان کلاه سفید جای خود را به کلاه سیاه مردم عادی داد. امروزه دیگر کودکان کلاه سفید خسروی بسر می‌گذارند. کلاه خسروی همانطور که از نامش پیداست، طرحش از کلاه خسروان، پادشاهان ساسانی است که این خود نشان دهندهٔ قدمت تاریخی فرنگ منطقه می‌باشد.

۲. در ابتدا مردان بختیاری بالاپوشی به نام قـَبا داشتند که از کنار چاک داشت و هینطور از آستینهای فراخی برخوردار بود، اما بعد منع لباس توسط رضاشاه، بالا پوشی بنام چوقا که راعیت آنرا می‌پوشید متداول شد که دست باف زنان عشایر است. چوقا از پشم بز به دو رنگ سیاه و سفید تهیه می‌شود و خاصیت ضد باران دارد، گرما را در زمستان نگه‌می‌دارد و در تابستان رطوبت و خنکی را حفظ می‌کند. نقش‌های چوقا، ستون‌هایی کوتاه و بلند هستند و طرح این ستون‌ها رااز ساختمان‌های دوره هخامنشی می‌دانند. قبا برگرفته از طراحی اشکانی است.

۳. برای پوشش پایین تنه از شلواری به رنگ مشکی استفاده می‌گردد که شلواری گشاد و بسیار آزاد است. در این سالهای اخیر به دلیل استفاده از محصولات پارچه‌ای کارخانه دبیت منچستر انگلستان به آن شلوار دبیت نیز گفته می‌شود. پوشش پا گیوه‌است که در تابستان رطوبت و خنکی را حفظ می‌کند و در زمستان گرما را نگه می‌دارد. از مجسمه برنزی که در ایذه مالمیر بختیاری کشف گردیده مجسمه مردشمی درموزه ایران باستان [۴]، چنین به‌نظر می‌رسد که این شلوار نیز از البسهٔ دوران اشکانی باشد